آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

1261_ چهارشنبه خریدی

| شنبه, ۳۱ دسامبر ۲۰۲۲، ۰۱:۳۲ ق.ظ

شنبه، ۱:۳۰ بامداد تقریبا، ۳۱ دسامبر ۲۰۲۲
 

خب چهارشنبه اف گفت میخواد ماشین رنت کنه و منم قرار شد باهاش برم یه مرکز خرید تا اون خریدای ایکیاشو میکنه منم بچرخم

خب مشخصه که اصلا طبق‌برنامه پیش نرفتیم! اول که ظهر اومد دنبالم و رفتیم تا اوتلت و اونجا دو ساعت تمام توی نایک مشغول خرید بودیم

من یه کفش برای همسر خواهر برداشتم که به صورت شگفت آوری جعبه ش اشتباه بود و خیلی کمتر از تخمینم درومد. در واقع شد ۳۶$ خیلی تعجب کردم و البته کیف کردم

از اونور به همسر برادر گفتم که یه مدل انتخاب کن به سلیقه خودت که قربونش برم یکی انتخاب کرد و گفت قبلی رو هم میخوام و من هم یکی دیگه براش خریدم

البته این مدل رو اف انتخاب کرده بود و من هم برای خودم برداشتم. دیگه تا اومدیم بیرون ساعت سه بود و رفتیم به سوی ایکیا

چون گشنمون بود من پیشنهاد دادم از استار. با.کس ساندویچ بخریم و وقتی خواستم از اپش خرید کنم اشتباهی یه ۲۵$ کارت هدیه خریدم🫤 اینم از این

دیگه اف کلی خرید داشت و بهم گفت باهاش برم که منم قبول ‌کردم و رفتیم خریداشو انجام دادیم

خودمم یه نایت استن.د خریدم به همراه یه باکس ارگنایزر که اومدم خونه حسابی پشیمون شدم. چون نه سقف داره نه کف!

حالا میگم چیکار کردم!

بعد اونجا رفتیم کاست. کو و کلی خرید بار زدیم. من گوشت و مرغ و میگو و کلی خوراکیجات دیگه گرفتم، آخرشم چون ساعت هشت و نیم میبست خیلی رگباری هات داگ گرفتیم و اون پایین نرفته با سرعت نور بستنیشو سفارش دادم و بله، نزدیکای خونه بودیم که به شدت دلپیچه ام شروع شد. فقط رسیدیم دم در دویدم به دستشویی، حالا اوضاع خوشی نبود. بگذریم...

خلاصه اومدیم خونه و وسایلای اف رو با کمک مهربانانه ع خالی کردیم و بعدش گفتیم با ع بریم یه چرخی بزنیم. ع هم به دوستش‌، اون یکی اف‌ گفت و رفتیم اول یه خیابون معروف‌ رو دیدیم. 

عکس هم گرفتم راستش ولی برای اینکه یه وقت کسی پیدا نکنه متاسفانه عکس نمیتونم بذارم😕

خلاصه میگم تصور کنین که خونه های اون خیابونه کلی تزیینای خلاقانه و متفاوت داشتن. تمام😁

دیگه رفتیم یه جایی وینگ و سیب زمینی و این چیزا گرفتیم تو ماشین خوردیم و بعدش اومدیم خونه هامون. 

صب پاشدم به ع گفتم اگه رفتی ایکیا بهم بگو که اونم گفت الان اونجام!

منم با کلی خوشحالی سفارش اون کمدی که میخواستم رو بهش دادم و اونم دستش درد نکنه خرید برام

حالا الانم مطمئن نیستم که بخوامش یا نه! اما خب خیالم راحته که با اون تخفیف رویایی گرفتمش!

 خلاصه امروز کلا مشغول سر سامون دادن خریدا، بسته زدن گوشت و مرغ و این قبیل کارا بودم و عصر هم که رفتم سر کار و همش دو تا دونه میز داشتم و زودی اومدم

سر راهم رفتم یه دونه انار خریدم. ته بار بود و چیزی نمونده بود وگرنه قصد داشتم سه تا بردارم، چون که خیلی اناراش‌ خوشمزه بودن😗😗😗

شام همبرگر آماده خودم رو خوردم، البته بعد از بازگشت از شب نشینی خونه اف

خاک به سرم که امروزم هیچی درس نخوندم. کاش صب پاشم بخونم 🥲

  • ۲۲/۱۲/۳۱

نظرات  (۲)

گُل به سرت

اینهمه کار کردی

خدا قوت

عوضش امیدوارم چند صباحی خرید لازم نداشته باشی و بجاش درس بخونی

راستی سال نو ت مبارک

امیدوارم امسال برات پر از خوشی و سلامتی و هرچی دلت می خواد و برات خوب و خیر هست باشه

پاسخ:
مرسی نبکای عزیز 3>
من هم امیدوارم!
 سال نوی شما هم مبارک و خوش باشه

  • ربولی حسن کور
  • سلام

    چه خوب که این قدر بهتون خوش گذشته

    تعطیلات خوش بگذره

    حالا چهارتا عکس از اونهائی که خودتون توش نبودید میگذاشتید!

    پاسخ:
    مچکرم
    اما همش با عذاب وجدان بوده که ریسرچمو انجام ندادم🥲
    چشم میذارم ادامه مطلب

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">