۱۳۵۰ دوچرخه همایونی!
۲۰ جولای، ۱:۳۳ شب
خب در واقع دیروز بود. چهارشنبه، بعد از ارائه ام سر کلاس بچه های آندرگرد، زنگ زدم به س دوست دبستانی من! کلی باهاش حرف زدم. پسرش رو دیدم و حالم خوب شد کلی
بعدش با الف1 و نونچ قهوه خوردیم و یکمی نشستیم حرف زدیم
دیگه ساعت 3 اینا بود رفتم آفیس ناهار خوردم و به ع زنگ زدم. کلی شاکی بود از همه از جمله من و عجیب این که از الف دوستش هم شاکی بود! خیلی تعجب کردم. بعدش بهم میگفت مطمئن باش به نفعت بود که نشد. دیگه فک میکرد من ازش شاکیم. گفتم بودم ولی الان دیگه نیستم و دیگه آشتی کردیم و اومد دنبالم منو برداشت رفتیم خرید برای کیس جدیدش. چون تقریبا سایز منه. دیگه لباسا رو من پرو میکردم و اون نظر میداد و هرچی هم واسه کیسش برداشت من رنگ دیگشو برداشتم واسه خودم :)))) من هم یکمی دیگه لباس گرفتم. یه پیراهن جلو دکمه ای و یه تیشرت از لی وایز، یه پیراهن مردونه طور زنونه از پولو و یه تیشرت سه دکمه از تامی و رفتیم من دوچرخه قشنگم رو خریدم. اینقدر خوشحالم از این که دوچرخه دارم که نمیدونین
دیگه از اونجا وسایلمو دادم ع برد با خودش خونه و منم با دوچرخه جان با اتوبوس اومدیم خونه. یه کوچولو چرخیدم اطراف خونه و دیگه اومدم خونه :)
خیلی حال میده دوچرخه سواری. ما که دیگه تفریح دیگه ای نداریم اینجا. با این کلی بهم تو این مدت کوتاه مونده از زمستون خوش میگذره ^_^
فقط باید یه کلاه ایمنی هم بخرم و یه قفل
البته اینقدر دزد زیاده که قصد ندارم این عزیز دل رو جایی تنها بذارم
ولی خب دیگه بلخره باید خرید
بلههههههه من دوچرخه دارم ^_^
خیلی خسته ام
- ۲۳/۰۷/۲۰
خیلی خیلی مبارکههههههه :)