296
دیروز خیلی حالم خراب بود. برادر و همسرش خواستن سورپرایزم کنن اما من ضد حال شدم و اصن خوشحال ک نشدم بلکه ناراحتم شدم. اونا هم فهمیدن.میدونم بیشعورم.اما واقعا گاهی از کنترلم خارج میشه.امیدوارم حال بهم زن نباشم ولی دیروز واقعا down بودم. هم از دست هم اتاقیا عصبانی بودم هم با جناب خان دعوامون شده بودو هم دلم گرفته بودو همه دست به دست هم داد. ولی شام رو باهم بودیم و خوب بود.
شب اومدم خوابگاه و صب واس هشت زنگ گذاشتم. خلاصه رفتیم یه جای خوب و ی صبونه مشتی زدیم و بعدش هم رفتیم آب تنی ک خیلی چسبید. من با همسر برادر کلی خوشحالی کردم و امیدوارم از دلش درومده باشه دیشب. به من امروز خیلی خوش گذشت. ناهارم ک ترکوندیم و ساعت چهار و ربع بود ک منو رسوندن خوابگاه و خودشون رفتن. منم ی ساعتی خوابیدم و پاشدم فقط مایعات خوردم. خلاصه این بود آخر هفته ما. خوش گذشت فقط کاش ان بازی در نمیاوردم o.O
- ۱۶/۱۱/۱۱