آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

287

| جمعه, ۳۰ اکتبر ۲۰۱۵، ۱۲:۲۴ ب.ظ

دلم خیلی گرفت. وقتی دایی بهم گفت 25 سالته. من بیست و پنج سالم نیس :( من هنوز بیست و چارو تجربه نکردم. نمیخوام. میخوام مزه مزه ش کنم. من فقط بیست و سه سال و هشت ماه و سه هفته و شش روزمه. من هنوز به بیست و چهار نرسیدم. یعنی چی که توی بیست و چهاری؟ من دارم تازه بیست و سه رو مزه میکنم که چه طعمیه. اگه دست خودم باشه هنوز توی بیست و دو گیر کردم.

وقتی داشتم ظرفای شامو میشستم دستم درد گرفت. به این فکر کرذم که چجوری باید تو سالای آینده همش ظرفای ناهار و شامو من بشورم و غذا هم من بپزم و میل قلبیم اینه که سر کارم برم. بعدش بچه هم داشته باشم و بهش توجه و محبت کافی هم بکنم!واقعا چجوری؟ 

آدما چقدر زود بزرگ میشن؟ تا پنج سال پیش دغدغم فقط گرفتن بیست بود یعنی؟ وا مگه میشه؟

نه قبول ندارم. چقدر زود داره میگذره... بعد این باید برم قاطی آدم بزرگا؟ نمیخوام آدم بزرگ بشم. میخوام همینجوری کوچولو بمونم. ترجیح دادم لواشک و لپ تاپمو بردارم و بشینم پای نت. بازم دَون شدم.

downِ ِ down....

  • ۱۵/۱۰/۳۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">