آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۱۸ مطلب در اکتبر ۲۰۲۳ ثبت شده است

1418 امروز، ناهار و میتینگ دوشنبه ای

| دوشنبه, ۳۰ اکتبر ۲۰۲۳، ۱۰:۱۴ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۳۰ اکتبر ۲۳ ، ۲۲:۱۴

1417 dream

| يكشنبه, ۲۹ اکتبر ۲۰۲۳، ۱۱:۰۱ ق.ظ

دیشب خواب دیدم اومدم ایران

جوجه بزرگتر از مدرسه اومد و من تو همین اتاقم خودم بودم. اومد بغلم و کلی بوس بوسیش کردم

کاش وقتی رفتم ایران بذاره همینقدر بوسش کنم

به رسم قدیممون پشت چشاش و ابروهاش و نوک دماغشو بوسیدم و اونم محکم بغلم کرد

درست مث وقتی که پیشش بودم

اما بزرگ شده بود

چقدر دلم برای بوسیدنش و بغل کردنش یه ذره شده

سکانس بعدش دیدم بابا اومده اینجا پیش من

با هم رفتیم سوپرمارکت خرید و بابا خواست حساب کنه دیدم پول ایران همراهش بود.

عزیزم... همونجا داشت با نرخ خودش تبدیل میکرد به ریال که به فروشنده ریال بده جاش. مثلا شد 19.45$ و بابا داشت حدودا 100 تومن میداد فروشنده

دلم رفت براش. 

گفتم بذار من کارت بکشم. گفت نه. گفتم بیخیال بابا حالا 5-10 دلار منو گدا نمیکنه که. تپ کردم کارتمو و اومدیم

فک کنم پنیر لیقوان خرید برای صبونه. با خیارشور

از همون چیزا که همیشه بهش میگفتم بخره

دلم برای اونم لک زده

که زنگ بزنم بگم داری میای فلان چیز رو بخر

آدم دلش واسه چه چیزا که تنگ نمیشه

چه چیزای کوچیکی که حسرت نمیشه

امیدوارم که همیشه تنش سالم باشه

میدونم خیلی زندگی براش سخت شده. ولی کاش خدا بهش کمک کنه

بابای مهربونم

1416 concerns

| شنبه, ۲۸ اکتبر ۲۰۲۳، ۰۷:۱۳ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۸ اکتبر ۲۳ ، ۱۹:۱۳

1415 صبح شنبه و ویکندم

| شنبه, ۲۸ اکتبر ۲۰۲۳، ۱۰:۲۱ ق.ظ

دیروز صب به استاد ایمیل زدم که اگه میشه دوشنبه ببینیم همو

من خیلی درگیر تی ای بودم. گفت اوکی

دیگه رفتم دانشگاه و نشستم دو خط تا بعد از ظهر اضافه کردم

اصن یادم میره کجا بودم و بحر چه آمده بودم

ولی صب بهم گفتن میخوای شب بیای رستوران؟ گفتم اوکی

شب هم مزخرف ترین شیفت ممکن که مهمونی هالوین مزخرف و طولانی و چیپی بود رو هندل کردیم با ل

تیپ هم که بد نبود ولی خب اصلا در مقایسه با معمول خوب نبود

خلاصه...

امروز صب از وقتی پاشدم دلم هوس خوشمزه جات داشت

هی به خودم قول میدم دیگه شیرینی نخورم. نوتلا نمیخرم. شکلات که نمیخورم. اما از این بیکری سر کوچه نمیتونم بگذرم

خلاصه دیدم نمیشه. لباس پوشیدم رفتم یه شیرینی چری-گریک یوگرت و یه کروسان توت فرنگی خریدم

مگه هر روز صبونه باید پروتئین خورد؟ یه بار چیت دی ما باشه

والا

دیگه الان اومدم وبلاگا رو هم چک کردم. کامنتای گذاشتنی رو گذاشتم. یه دونه تایید کردنی هم جواب دادم و دیگه از الان فقط درس درس درس

به خدا

 

1414 گیاه پنجاه ساله

| جمعه, ۲۷ اکتبر ۲۰۲۳، ۱۱:۱۱ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۷ اکتبر ۲۳ ، ۱۱:۱۱

1413 موقتاً

| پنجشنبه, ۲۶ اکتبر ۲۰۲۳، ۱۱:۳۶ ق.ظ

یه چند وقتی رمزی خواهم نوشت

دلیل خیلی خاصی نداره. ولی فعلا اینطوری راحت ترم

در مورد رمز دادن به خواننده های خاموش فعلا ایده ای ندارم. 

شاید به زودی بدون رمز هم بنویسم. شایدم دیرتر. نمیدونم هنوز

 

اگه به کسی رمز ندادم یا گم کردین یا هر چی، بهم اینجا بگین تا بفرستم براتون

بوس

 

1412 دوشنبه سخت

| سه شنبه, ۲۴ اکتبر ۲۰۲۳، ۰۲:۳۷ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۴ اکتبر ۲۳ ، ۱۴:۳۷

1411 اهرام ثلاثه

| يكشنبه, ۲۲ اکتبر ۲۰۲۳، ۱۱:۴۵ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۲ اکتبر ۲۳ ، ۲۳:۴۵

1410

| پنجشنبه, ۱۹ اکتبر ۲۰۲۳، ۰۵:۵۶ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۹ اکتبر ۲۳ ، ۱۷:۵۶

1409 فقدان محبت

| پنجشنبه, ۱۹ اکتبر ۲۰۲۳، ۰۵:۳۶ ب.ظ

دلم یه آغوش مادرانه میخواد

از اونا که خودمو رها کنم و چندین دقیقه چشامو ببندم و از همه چی فارغ باشم

خیلی دلم بغل میخواد :(

تشنه بغلم الان

مامانمو میخوام :( همون مامان قبلی

اما الان فقط منم و اشک