آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۸۳ مطلب با موضوع «من و تصمیمات مهم زندگی» ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۹ فوریه ۲۴ ، ۱۶:۰۶

1361 دندونپزشکی

| جمعه, ۱۱ آگوست ۲۰۲۳، ۱۲:۰۳ ب.ظ

جمعه، ۱۱ آگست ۲۰۲۳، ۱۲:۰۲ ظهر

 

 

آفیسم

میتینگ دارم سه ساعت دیگه و طبق معمول هیچ غلطی نکردم

مث هر جمعه تصمیم گرفتم زندگیم رو روی یه روتین درسی مناسب بندازم از این هفته :((((

خدایا هلپ می

به خدا باید دیگه انسان بشم

صبح رفتم دندونپزشکی و برای ارتودنسی دندونام با یک روشی که تازه دو روز پیش آشنا شدم اقدام کردم و یه عالمه کارت کشیدم

از این به بعد هم ماهی ۳۴۰$ به خرجای ماهانه ام اضافه شد

به مدت یک سال

امیدوارم نتیجه عالی بشه

 

همین الانم بهم زنگ زدن دوباره و در مورد یکی از کانسرنهام که یکی از دندونای داغونمه باهام صحبت کردن

1348

| سه شنبه, ۱۸ جولای ۲۰۲۳، ۱۲:۱۰ ب.ظ

سه شنبه، 18 جولای 12:11 ظهر

 

دیروز صب رفتم دانشگاه

تا عصری نشستم به نمره دادن ریپورتا

هنوزم 10 تایی مونده

لامصبا خیلی وقت گیرن

عصری ع گیر داد که بیا حرف بزنیم راجع به این موضوع

گفتم حوصله ندارم

گفت من فک میکنم اگه بابت فلان چیز ازم ناراحتی باید باهات حرف بزنم

گفتم دقیقا همینطوره اما نمیخوام الان راجع بهش حرف بزنم

اما دیگه با اصرار نشستیم و کمی توضیح داد و من هیچی نگفتم جز باشه

دیگه واقعا حال و حوصله بحث رو نداشتم

دیگه تا 9 موندم دانشگاه و کار کردم و اومدم خونه خورشت بادمجون گذاشتم

الانم که 12 ظهر شده میخوام تازه بشینم رو ارائه فردام کار کنم

استاد ازم خواست سر کلاسش ارائه بدم

 

تصمیم دارم از این به بعد دیگه واسه آدما صد خودمو نذارم

همین دیگه

1346- 16 جولای 2023- 14 ظهر Ready؟

| يكشنبه, ۱۶ جولای ۲۰۲۳، ۰۲:۰۳ ب.ظ

خب هدف جدید زندگی اجتماعیم اینه که آدمای جدید زیادی ببینم

توی جمع ها برم

با آدما حرف بزنم و از این انزوا دربیام

چرا که نه؟

 

البته تایم هایی هم که با خودم میگذروندم هم که جای خودشه

 

1320 وات ایز هپنینگ هی یر؟

| پنجشنبه, ۳۰ مارس ۲۰۲۳، ۱۰:۱۳ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۳۰ مارس ۲۳ ، ۲۲:۱۳

1239

| شنبه, ۱۵ اکتبر ۲۰۲۲، ۱۲:۲۱ ق.ظ

جمعه، شب، داخلی. ۱۲:۰۵ بامداد شنبه 😜

 

دیروز پنجشنبه بود و روز میتینگم

صب پاشدم. ساعت هشت اینا. نشستم ریپورتم رو حاضر کردم و رفتم حموم و دوازده رفتم دانشگاه. پسره اومد بردمش لب و یکم نشستم و بعدش اومدم بالا که برم میتینگ

مستینگم بد نبود. لپ تاپم رسید دستم بلخره. یه لپ تاپ دل گرفت برام. خوبه. اما هنوز روشنش نکردم! واقعا شاید پیر شدم. اصلا فرصت نکردم روشنش کنم!!! بعد از میتینگ ناهار خوردم و ساعت چهار باید میرفتم سر کار جدید داخل دانشگاه. ع زنگ زد سر راهم رفتم پیشش و لپ تاپمو باز کرد. بعدشم د بدو رفتم اونجا. تا ساعت هشت و نیم شب هم سر کار بودم

اونجا اول یکی از خانوما من رو با محیط و وظایف کمی آشنا کرد تا آقای رییسمون اومد که انصافا خوب چیزی هم بود😄 فک کنم تو باشگاه زیاد دیدمش. خیلی خیلی ورزشکار بود. دیگه اونجا چرخیدم و کمی کار انجام دادم و بعد از اون رفتم اتوبوس که بیام خونه. اما دیدم کارت و کلیدام نیست. داشتم سکته میکردم! خلاصه زنگ زدم پسر هندی آفیس گفتم میز و کشومو نگاه کنه که گفت اینجاس! تا پیاده رفتم آفیس و برگشتم نیم ساعت شد! واقعا خر روز نیم ساعت از در دانشگاه تا آفیس پیاده میرم و میام :| خلاصه دیگه تا اومدم خونه فک کنم نه و نیم بود دیگه. شام چی خوردم؟ یه آووکادو با یه عالمه ذرت مگزیکی! دیگه یه کمم با خانواده حرف زدم و جوجه برام قصه گفت من خوابیدم ^_^
امروزم که صب زود پاشدم . زود یعنی مثلا هشت! دیگه یه کافی خوردم و رفتم باشگاه. ۹:۵۰ تا ۱۰:۴۰ ورزش کردم، با مامان اینا حرف زدم بعدش کلی. ازونور هم رفتم دانشگاه. تا نزدیکای دوازده با ع و دوستش نشستم حرف زدن و بعدش رفتم آفیس. اساینمنتا رو تموم کردم. پول کنفرانس رو ریختم. یکی دو تا کار اینیلی انجام دادم. آها، کانترکتم رو میخواستم امضا کنم که سر همون با ع دعوام شد. دیگه دو و خورده جمع کردم بیام خونه. سر راه رفتم تن ماهی بخرم که نداشت. جاش چار تا تیکه مرغ خریدم که خوب بود. ناهار همونو با یه تیکه نون خوردم. دیگه بعدشم که کلی نماز خوندم و خاضر شدم رفتم سر کار

سر کار هم یه سوتی بد دادم و پول درینک یه میز رو از یه میز دیگه گرفتم که خیلی بد شد. اونام نفهمیدن و حساب کردن... دیگه به زنه منیجره گفتم و خوشبختانه زیاد سگ نشد. آخرشم ۱۰:۲۰ اومدم خونه

فردا میخوام برم دوباره ساعت بگیرم. چون قبلی رو سه شنبه بردم پس دادم🫣 چون چند تا خش رو صفحش افتاده بود. برم دستکشمم بگیرم خیالم راحت شه. رو مخمه این دستکش سبز. البته قشنگتر از مشکیه ولی هیچیم به هیچیم نمیاد

خیلی خستم هر روز کلی کار دارم کلی میدوام و به هیچ جا هم نمیرسم

پریشب‌ خواب مادربزرگ رو دیدم

خواب دیدم با استادم بودم و یه جایی توی راهرو دیدمش و کلی بغلش کردم و گریه کردم

به استاد ص گفتم ببخشید من خیلی وقته مادربزرگمو ندیدم باید برم پیشش و ازش جدا شدم

وقتی تو خواب بغلش کردم حس بغلش همون بود

حتی نمیدونم زندس؟🥹 خیلی غمگین میشم وقتی بهش فکر میکنم

ای خدا.... ای خدا..... 

 

هر بار هم که با خواهر حرف میزنم از اوضاع بد مامان میناله که روز به روز بدتر میشه

مریضیش پیشروندس

خدایا خودت کمک کن... خیلی اینا غمن توی دلم ولی نمیتونم هیچ کاری بکنم. هیچ کاری.... هیچ کاری از دستم بر نمیاد و من مستاصل ترینم :(

1196

| سه شنبه, ۲۶ آوریل ۲۰۲۲، ۰۷:۴۵ ب.ظ

هیچوقت فکر نمیکردم واسه تز دکترام بشینم روی بال مگس کیلیک کیلیک کنم و بدتر از اون حتی ارور هم بگیرم 🤦‍♀️

1192

| شنبه, ۲۳ آوریل ۲۰۲۲، ۰۶:۲۲ ب.ظ

خب از کجا تعریف کنم؟

دیروز  که باشه جمعه رستوران بودم _الان ساعت 6:10 عصر شنبه هست_ یعنی به رستوران گفته بودم نمیتونم بیام ولی گفت خیلی دست تنهام 2 ساعتم شده باید بیای

خلاصه که به دانشگاه گفتم قرارمون رو بذاریم بعد از 1:30 و به این صورت هم دنیا رو داشتم هم آخرت رو :))) حالا چه دنیایی؟ چندر غاز حقوق کار کردنمو میگم

خلاصه که همون حین استاد هم ایمیل زد که بله 1:30 میبینمت آسمان و منم دیگه یک اینا بدیو بدیو سوار مترو شدم و رفتم دانشگاه

اینقدرم گرم بود رفتم کوله و کاپشنمو گذاشتم آفیس و رفتم لب دیدم استاد میگه لپ تاپتو میتونی بیاری؟ باز بدیو بدیو برگشتم آفیس و لپ تاپمو برداشتم رفتم پایین. یه سری نرم افزار و ستاپ دوربین داشتیم که آخرم رو لپ تاپ من نشد و با لپ تاپ استاد انجام دادیم

ساعت دو اینا همکار دیگرمون با سوسکها اومد و سوسکا رو سوار چرخ و فلکشون کردیم و ازشون فیلم گرفتیم

تا ساعت 4 اینا کارمون طول کشید

کلا هم از دو تاشون دیتا گرفتم. چون سومیه اصلا توی این دو ساعت یه بال هم نزد =))

ساعت 4 میتینگ داشتیم که استاد رفت اتاقش و یه ساعت بیشتر طول کشید. باز دوباره برگشت پایین که بیا لب رو با هم کلین کنیم

این دوربینِ خیلی سنستیوه و فلان باید همیشه توی جعبه بذاریمش.

حالا من یه ساله اینجام یه سالم هست که این دوربینه اون بغل سرپا وایساده ها

ولی گفتم باشه

دیگه همه چیزا رو جمع و جور کردیم با کمک هم

و استادم بهم یه مانیتور خیلیییییی بزرگ با یه کیبورد و یه ماوس خوب داد

یه پرینتر هم بود گفت هروقت خواستی برش دار ببر آفیس استفاده کنید

تازه یه پرینتر سه بعدی هم گرفته بود که بهم گفت اگه دوست داشتی میتونی ازش استفاده کنی و یه چیزی الکی پرینت بگیری برای خودت

یادم به استاد ارشدم افتاد. بنده خدا کل اون سه سالی که من اونجا بودم تو رویاهاش پرینتر سه بعدی و میکروسکوپ الکترونی بود و هی هم چرتکه مینداخت ببینه میتونه بخره یا نه. آخرم پرینتر نتونست بخره

اونوقت اینجا همینجوری زرتی استادم یه پرینتر گرفته انداخته گوشه لب که بعدا ممکنه نیازمون بشه

خدا مصلحتتو شکر :))

استادم خیلی خوبه ماشالا ماشالا خیلی ازش راضی هسدم

عزیزم دیروز بهم میگه امتحانات تموم شد؟ گفتم آره. گفت پس الان میتونیم ریسرچ رو شروع کنیم. 

بعد من استرس داشتم ازم سوال بپرسه

گووگوولی من

تازه هفته دیگه هم پنجشنبه یکی از بچه هامون دفاع داره که برای شام استاد دعوتمون کرد تا جشن بگیریم

 

دیگه دیروز ساعت 6 اینا بود رفتم بالا ناهار خوردم و اومدم برم خونه که زنگ زدم به همسر م، م که با هم پیاده روی کنیم.

من احمق هم با لپ تاپی بر پشت کلی راه تا خونه اومدم

پاررررره

وسط راه هم رفتیم من یه آیسد ماچا لته گرفتم که به لعنت خدا هم نمی ارزید. قشنگ انگاری برگ پنیرک ریختی توی شیر -_-

شانس آوردیم اسهال نشدم! دیگه خلاصه تجربه شد دیگه ازین غلطا نکنم.

امروز هم که بیست و یکمین روز ماه رمضان باشه اولین روزه امسالم رو گرفتم. 

دیشب استانبولی سیب زمینی پختم که اونم مزه جهنم میداد. ولی دیگه ساعت 12 اینا خوردم خوابیدم چون نا نداشتم با اون پیاده روی که کرده بودم -_-

سر کار هم رفتم

ایشالا خدا قبول کنه!

برای افطاری یه سوپ طور با عدس و گندم گذاشتم. و میخوام املت اسفناج هم بذارم. در کنار چای نبات و خرما و نان تست :))) تقابل سنت و مدرنیته :))))

دیشب یه سری پرتقال خونی کوچولو از فروشگاه ارگانیک کنار خونمون گرفتم که مزه بهشت میداد. درسته گرون بود ولی امروز بازم خریدم ازش. تقریبا یه یه کیلو. لامصب تمام خوراکیا منو یاد بابا میندازه

اینقدر به هم میپریدیم و پاره میکردیم همو، ولی این مهربونیاش هیچوقت یادم نمیره. که به آب و آتیش میزد تا هر خوراکی که دوست داشتم و میدونست و میتونست رو برام بیاره 

کل عشق و محبت بابا توی میوه و خوراکی دادن خلاصه میشد برای من 3> عزیزم!

 

1156

| جمعه, ۳ دسامبر ۲۰۲۱، ۱۰:۵۱ ب.ظ

امروز صب یه درسی که پر بود ظرفیتش باز شد و با همکلاسیای ایرانیم هممون برداشتیمش.

یکی هم که پر بود دیروز یه جا باز شد و من سریع برداشتم

هنوز به استاد نگفتم هیچکدوم درسامو. نمیدونم نظرش چی باشه

امروز رفتم آفیس. یه پسره نمیدونم کجایی بود اومد پیش پسر چینیه و بعد اومدن پیش من. گفت ارائه ت عالی بود و از همه بهتر بودی. همه چیزش به اندازه بود و این حرفا

خودشم معرفی کرد گفت من ازت چند تا سوال پرسیدم. من که نه اسمش یادم موند و نه سوالی که پرسیده بود. 

نمیدونم اینا مدلشون اینه دلگرمی میدن به آدما یا واقعا ارائه من اینقدر خوب بود :))

همچنین امروز رفتیم آفیس یکی از سال بالاییامون با ع. بهش گفته بود کتابای اضافی میز کناریش رو بریم هر چی خواستیم برداریم. مام رفتیم نفری 8 تا کتاب برداشتیم. فیلد من کلا تو دانشگاه کمیابه. 3-4 تا دونه از کتابا مال فیلد من بودن. بقیشونم عمومی من میشد که برداشتیم بردیم چیدیم رو میزمون یکم فرم آکادمیک بگیره. ل..خ.ت بود میزامون. یکم سر و شکل گرفت 

1144

| چهارشنبه, ۲۷ اکتبر ۲۰۲۱، ۱۰:۱۱ ب.ظ

عرضم به حضور انور مبارکتان که حاوی خبرهای خوش میباشم ^_^

دیروز بعد از اینکه رومو سنگ انداختم و به استاد جان ایمیل زدم که حاجاقا! پس این حقوق ما چی شد؟ با سرعت 60 بار در ساعت هی ایمیلمو چک کردم و تا امروز عصر هم هیچ جوابی دریافت نکردم. کاملا ناامید در حال زمزمه این مردی چرا جوابمو نداد بودم که دیدم یه ایمیل ازش اومد برام. ساعت 6 عصر. و گفت که من برات یه پیمنت جدا میذارم تا حقوق سپتامبرتو هم کاور کنه. یعنی در واقع از اول اکتبر میخواست برام واریز کنه. خوب شد بهش ایمیل زدما. خیلی هم شیک و مجلسی گفت اگه مشکل داری بهم بگو یه کاری کنم زودتر واریز شه ولی عملا فک نمیکنم به 31 اکتبر برسه. یعنی من اگه به روش نمیاوردم اوشونم اصلا به روش نمیاورد و حقوق یک ماه من مالیده میشد. با چه مشقت و سلام و صلواتی دیروز ایمیل زدم بماند. ولی خب این خبر خیلی خوبی بود برام ^_^ حالا فردا بهش ایمیل میزنم که نه عجله ندارم. تو فقط پول منه بده. حالا هر زمان دادی دادی. دیگه همین ^_^