آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۱۶ مطلب با موضوع «من و آرزوهام» ثبت شده است

1215

| سه شنبه, ۹ آگوست ۲۰۲۲، ۱۰:۵۱ ب.ظ

سه شنبه 9 آگوست، ساعت 22:45 

 

امروز صبح ساعت نمیدونم چند ولی قبل نه بیدار شدم

صبونه نیمرو با کره، نون تست و کره بادوم زمینی و شیر شکلات خوردم. بعدش پاشدم آرایش کردم رفتم دانشگاه ده تا رزومه مخصوص رستوران پرینت کردم و بعدشم با مترو رفتم همون رستورانی که از ایندید اپلای کرده بودم. البته صب چک کردم دیدم رد کردنم :))))) ولی از اونجا که من آدم ول نکنی هستم پاشدم حضوری هم بردم رزوممو دادم تا شاید بگیرن منو. جاش خوب بود ولی حالا نمیدونم چی بشه. بعدش یه سر رفتم کتابخونه بزرگ داون تاون و واو نگم چقدر خفن بود. فرصت زیاد نداشتم و شاید ده دقیقه اونجا بودم اما یه بار باید سر فرصت برم. خوراکمه. با این که کتابای انگلیسی زیاد ندوست ولی محیط کتابخونه بسیار دوووووست. بعدش با اتوبوس رفتم رستوران و سه ساعتی سر کار بودم و باز برگشتم سمت خونه. باز سر راه رفتم اون یکی کتابخونه نزدیک خونمون و اونجا هم چند جلد کتاب فارسی داشت. مثل بلندیهای بادگیر. یه باری باید اونو امانت بگیرم. لنگه کفشی در بیایان غنیمت است. خیلی دوست دارم وقتی پولدار شدم یه کمکی به غنی تر شدن منابع فارسی کتابخونه های این شهر بکنم. انشالله که بشه!

خلاصه اومدم خونه و سریع ته چین خوشمزه با ماست و درار و سالاد و زیتون زدم بر بدن و اومدم کلی لش کردم. بعدش یه کمی دیتا درست کردم و دوش گرفتم و نماز خوندم. شام عدسی گذاشتم. هنوزم نخوردم. دیگه چی؟ دیگه کلی با خواهرم چت کردم. کلی حرف داشتم که زدم بهش و سبک شدم. ظهر هم که سر کار بودم جوجه قشنگم بهم مسج داد و یه کوچولو چت کردیمheart قربون دست و پای بلوریش بشه خالهdevil

برم شام و باز یه کم حوصله کنم تهش بشینم دیتا بسازم

خدایا برای امتحان و پس از امتحان کمکم کن. قول میدم ترم بعدی بخونم درس رو و مسلط شم. قول شرف. اصلا از فردا میخونم. هر روز. قول قول قول

1117

| سه شنبه, ۲۰ جولای ۲۰۲۱، ۰۹:۰۲ ق.ظ

لپم از جای آمپولها کوفته هست

امروز هم یک دندان پر کردم

تا این لحظه ۱۶۰۰ برای کشیدن عقلها و ۲۴۰۰ برای پر کردنها، جمعا ۴ تومن خرج دهانم کردم

برای هفته بعدی نوبت کشیدن دو دندان دیگه و ۱۸ مرداد یک پر کردن دیگه دارم. بعلاوه جرم گیری که همین روزها باید انجام بدم. ترجیحا قبل از کشیدن. یه ۲۴۰۰ دیگه هم موند پس میشه جمعا ۶۴۰۰. این دهان نازنین بدون ضربه بدون رنگ :-/

 

* همین الان به مامان گفتم چرا ماهی یه تومن بهم نمیدی. هیچی نگفت. یعنی دوست نداره بده. ولی واقعا الان توی حسابم ۱۳میلیون و صد تومنه. ۱۰ تومن مال برادره که گذاشتم برای بالا بردن امتیاز وام. اونم پریروز گفت میخوادش. ۳۱۰۰ مال خودمه. که همونجور که حساب کردم۲۴۰۰ باید این ماه بدم دندونپزشکی :( شاید اصلا این ماه کلاس موسیقی نرفتم. چون اگر ویزام بیاد باید حدود ۸۰۰ بدم برای پیکاپ. نمیدونم چند میلیون پول بلیتم بشه ولی دلم به این خوشه که واو گفت برات میخرم هر وقت اومدی از فاندت بده‌. نمیدونم به سپتامبر میرسم یا نه. از الان امیدوارم که هر چی خیره اتفاقا بیفته. ولی میدونم که عملا از سپتامبر دیگه سر کار نخواهم رفت و هزینه زندگیم رو نمیدونم از کجا بیارم. چون قاعدتا درس رو که باید بخونم. حتی اگر اینجا باشم. ولی خودم دوست ندارم آنلاین شروع کنم. دوست دارم حضوری باشه‌ با همه سختی ها و مخارجش

تنها خبر خوش امروز این بود که سه روز قرنطینه هتل که هزینه ۱۰۰۰ دلاری گزاف و اضافه ای داشت برداشته شد. همین

امیدوارم که خدا راه گشایشی برای همه بذاره‌. الان واقعا دلم شکسته :(

چون هرکی میشنوه من دارم میرم فکر میکنه واقعا چقدر پولدارم. ولی حقیقت اینه که تا اینجا همه رو ذره ذره جمع کردم. حتی امتحان زبانم رو با فروختن سهم ۶۰تا و از پس اندازا و حقوق مغازه برادر دادم. البته ۱ تومن هم خواهرم داد. درسته پس اندازا پول پدرم بود‌. ولی من اونا رو ۵۰ تومن ۵۰ تومن جنع کردم و خرج نکردم و از خریدای دیگه زدم تا کتاب بخرم کلاس برم امتحان ثبت نام کنم. تا همینجاش مسیر برام به راحتی هموار نشده. یعنی از روز اول مدرسه من طعم نداری رو چشیدم. همون هفته اول کلاس اول کوله پشتی که ازش بیزار بودم پاره شد. دوسش نداشتم ولی چون ارزون بود برام خریدش مامان. و اونم شکر خدا همون هفته اول پاره شد. بعد واسم یه کوله سبز خرید که عاشقش شدم. البته تا کلاس سوم فکر کنم همراهم شد. چه ربطی دارن اینا. همینجوری خواستم بگم فقط. همین. امیدوارم خدا کمک کنه. به همه آدما

یادم نبود! پول چمدان رو هم حتی الان ندارم. باید وام بگیرم ولی نمیدونم اگر از کارم بیام بیرون وام میدن بهم یا نه:|

۹۶۳

| دوشنبه, ۱۰ آگوست ۲۰۲۰، ۰۵:۳۷ ق.ظ

اگر بخوام مغازه دار باشم دوست دارم یه مغازه خوشحالی فروشی داشته باشم

به این صورت که مردم بیان و من در قبال راه انداختن کارشون هیچ پولی نگیرم. اونام خوشحال شن و برام آرزوی خوب کنن

#جدی

سال 1399

| چهارشنبه, ۱۸ مارس ۲۰۲۰، ۰۳:۵۹ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۸ مارس ۲۰ ، ۱۵:۵۹

860

| چهارشنبه, ۱۵ ژانویه ۲۰۲۰، ۱۲:۵۷ ب.ظ

حالم بده.

احساس حسرت و اندوه و ناامیدی و ناتوانی و کلی حسای منفی دیگه دارم

وقتی به پدرم در مورد آرزوها و اهدافم میگم و هیچی نمیگه

وقتی بزرگترین عکس العملش یه پوزخند و نهایتا تمسخر منه

چه فرقی با اون دوس پسر الدنگم میکنه که بهم سرکوفت میزد که به هیچکدوم اینا نمیرسی

حالم خرابه

وقتی هیچ دوستی ندارم که باهاش وقت بگذرونم (هر چند نین رو دارم)

وقتی مادرم میره بیرون نمیتونم تو اتاقم به کارام برسم و باید حتما برم در محضر مادربزرگ

از همشون بدم میاد

حوصله هیچکدومشون رو ندارم

خسته شدم از همه چیز

اینجا هرکسی فقط به فکر خودشه

همه تواناییهای منو نادیده میگیرن

وقتی از پیشنهاد فوق العاده کاری که بهم شده به پدر و مادر میگم و بازم جدی نمیگیرن

و مادرم میگه اونا فهمیدن این چیه ما نمیدونیم :| اینجا بود که فهمیدم واقعا به من پشیزی اعتماد ندارن و فک میکنن من همون پخمه تو سری خورم

کاش میتونستم خودمو بهشون ثابت کنم

حتی الانم نگران غذا نخوردنم نیس! نگران اینه که اگر غذا خوردم شیر گازو نبندم!

هه 

واقعا دوس دارم به جایی برسم تا همه این آدما بفهمن در اشتباه بودن

کاش بتونم این مدرک لامصبو با نمره بالایی که انتظارش رو دارم بگیرم....

امیدوارم ...

۸۲۵

| يكشنبه, ۲۴ نوامبر ۲۰۱۹، ۰۳:۱۳ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۴ نوامبر ۱۹ ، ۱۵:۱۳

816

| جمعه, ۱۵ نوامبر ۲۰۱۹، ۰۲:۴۴ ق.ظ

آقا دیروز ایمیلا رو که فرستادم یه پروفایل ویو تو لینک....دی.ن داشتم ازشون. همون تایم. خیلی برام امیدوارکننده بود! برای همین تا ۳ شب نشستم یه بیست سی تا استاد پیدا کردم. امروز بهشون میل میفرستم

دیروز روز پوچی بود. بجز ایمیل و اینا هیچ کار مفیدی نکردم. در واقع گوشی جدید منو از زندگی انداخته. نه که گوشی نداشتم موشک هوا میکردم واسه اون.... خلاصه عصری رفتم باشگاه و با بچه ها کار کردیم. 

بذار کارهای مثبتمو بگم. همش منفی بین نباشم. دیروز صبونه رو با گوش کردن به اخبار انگلیسی خوردم. قبل ناهار ۲۳ دقیقه یوگا کار کردم و عصر هم به طور مفید ۴۵ دقیقه ورزش و نرمش کردم. ایمیل فرستادم به ۸ نفر و یه لیست هم آماده کردم برای حداقل ۱۰ نفر دیگر هم بفرستم. و اینکه یک نفر دیروز علاوه بر ایمیل رزومه ام رو هم باز کرد و این خوشحال کننده است خب! اینا همش مثبته دیگه. علی برکت الله!😊😊😊

 

 

***دیشب خواب دیدم ساعت ۳ صبح استاد بهم مسج داده که آشغالا لیاقت نداشتن. و خب این یعنی مقالم ریجکت شده بود‌‌ بعد من اینو ساعت ۵ صب دیده بودم و جوابشو دادم. یادمه زیاد عصبانی نشده بودم اما اون بلافاصله آن شد و جوابمو داد. ۵ صب😁😁یادم باشه صدقه کنار بذارم!!!!!!!!!!😶

گپی با خدا

| شنبه, ۲۰ جولای ۲۰۱۹، ۱۱:۲۹ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۰ جولای ۱۹ ، ۱۱:۲۹

700ـ کسی رمز خواست بگه

| پنجشنبه, ۲۳ می ۲۰۱۹، ۱۲:۳۶ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۳ می ۱۹ ، ۱۲:۳۶

684

| شنبه, ۱۱ می ۲۰۱۹، ۰۲:۴۱ ب.ظ

کاش من استاد دانشگاه بشم...

  • ۱۱ می ۱۹ ، ۱۴:۴۱