آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۳۴ مطلب با موضوع «تنهایی‌ها :|» ثبت شده است

۱۴۷۷ so let it go

| پنجشنبه, ۱۴ مارس ۲۰۲۴، ۱۲:۵۶ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۴ مارس ۲۴ ، ۱۲:۵۶

1471 رمزی+شرح دیت

| يكشنبه, ۱۰ مارس ۲۰۲۴، ۰۹:۴۲ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۰ مارس ۲۴ ، ۲۱:۴۲

1379

| سه شنبه, ۵ سپتامبر ۲۰۲۳، ۱۰:۳۳ ق.ظ

دیشب خواب دیدم بهم مسج صب بخیر داده

و گس وات؟

امروز صب بهم صب بخیر داد 😁😁😁

من دیگه nmt بخدا!

الان اگه نین بود مسخرم میکرد میگفت نه بابا صب پا میشه اول یه دور به همه صب بخیر میگه بعد میره سر کارش :))))

 

****

دیشب عکسمونو براش فرستادم گفت یو آر د کیوتست این د فوتو. گفتم مرسی یو لوک گود توووو

خدایا انگلیسی ارتباط برقرار کردن سخته. ولی خب نمیتونم بگم یه مانعه. این خیلی عجیبه که با همه سختیهاش ارتباط شکل میگیره

و احساس به وجود میاد🥰

 

  • ۳ نظر
  • ۰۵ سپتامبر ۲۳ ، ۱۰:۳۳

1347- 18 جولای 2023، 00:10 نیمه شب

| سه شنبه, ۱۸ جولای ۲۰۲۳، ۱۲:۴۸ ق.ظ

داشتم تو اینستا میچرخیدم، رسیدم به پیج مج.تب.ی شک.و.ری

نمیدونم چی شد که رفتم سراغ پادکستش.

الان تو این لحظه دارم اپیزود اول رادیو ر.ا.ه رو گوش میدم و فقط بگم ساچ عه واو!!!

حتی اگه اون یه جمله ای رو که نیاز بود یکی بهم بگه رو از این پادکست شنیدم، ممنون آقای شکو.ری هستم!

 

"بپذیرید که او مرا دوست ندارد"

1343 دیت؟

| پنجشنبه, ۱۳ جولای ۲۰۲۳، ۰۱:۴۵ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۳ جولای ۲۳ ، ۰۱:۴۵

1339. Lonely me

| سه شنبه, ۲۰ ژوئن ۲۰۲۳، ۰۸:۳۱ ب.ظ

از صبح میخوام پست بذارم و بعد برم سراغ درسام. اما نمیشه

الان ساعت 20:23 روز سه شنبه، 20 جون هست. از صبح گفتم بشینم درس بخونم. آیا تا الان یک کلمه کار انجام دادم؟ خیر

نمیدونم چه مرگمه

هر ماه نزدیکای پریودم که میشه این حال بد بر من غلبه میکنه

این ماه اینقدر خواب دارم که گفتم نکنه کم خونی گرفتم. قرص آهن رو زودتر شروع کردم

نمیدونم. حس تنهایی بسیار شدید و عمیقی من رو در بر گرفته. نمیدونم چاره اش چیه.

ظهر گفتم ناهار بخورم و درس بخونم. باز نخوندم

گفتم بعد از ظهر چرت بزنم پاشم بخونم. نخوندم

گفتم ناهار فردا رو بار بذارم و بشینم بخونم. بازم نشستم و دارم پست میذارم

چه مرگمه پس؟

همش دلم گرفته

نمیدونم چی دلتنگیمو برطرف میکنه

آره خیلی عمیقا دوست داشتم کسی تو زندگیم بود تا تنهاییمو باش قسمت میکردم. از طرفی هم میدونم حالا که نیست از تنهاییم لذت ببرم و با خودم خوش بگذرونم. اما واقعا نمیشه. نمیدونم چرا. شاید چون هیچوقت یاد نگرفتم. خونوادم یادم ندادن. یا هرچی

نمیدونم کتاب بخونم، فیلم ببینم، برم میت آپ شرکت کنم یا چه خاکی تو سر زندگیم بریزم تا از این رخوت و بدحالی دربیام.

بدبختی این که انرژی و حوصله انجام کارا و وظایفم رو هم ندارم و همه چی رو به تعویق میندازم

چند روزیه که بارون نان استاپ داره میباره و به شدت یاد رشت افتادم

انگار پاییز رشته...

چرا سرنوشت زندگی احساسی من اینجوری شد؟ زندگی من از بیرون دل میبره و از درون زهره...

 

*** الان نگاه کردم دیدم بعد از هشتگ پایان نامه، هشتگ تنهایی هام بیشترین مطلب رو داره.

کاش به زودی بتونم ادامشو با هشتگ دوتایی ها بنویسم...

 

همین دیگه. فعلا!

1286

| سه شنبه, ۳۱ ژانویه ۲۰۲۳، ۰۳:۱۰ ب.ظ

سه شنبه، ۳۱ ژانویه ۲۰۲۳، ۱۵:۰۵

 

تازه یه ادیت کوچیکی که اون یکی نویسندمون خواسته بود رو تموم کردم. فایلش رو به استاد ایمیل کردم و اومدم نشستم ناهارمو بخورم که اضافه غذای دیروزه.

نمیدونم چی بنویسم. این روزها شدیدا احساس دلتنگی و تنهای درونی و بیرونی دارم. همین

 

* به سالادم روغن زیتون، بالزامیک، آبلیمو و پارمزان زدم. دوست نداشتمش

1278- meeting

| جمعه, ۲۰ ژانویه ۲۰۲۳، ۰۲:۴۰ ب.ظ

جمعه، ۲۰ ژانویه ۲۰۲۳، ۱۴:۳۸

 

الان از میتینگ برگشتم

استاد پرسید درفتی که فلان دانشجوی اندرگرد فرستاد رو خوندی؟

گفتم نه. درگیر کار روی مقاله خودم بودم

گفت اشکالی نداره. منظورم این نبود که حتما باید میخوندی. فقط میخواستم ببینم راجع بهش حرف بزنیم یا نه! 

دلم سوخت براش ؛)

خدایی با لحن بدی نگفتم ولی انگار من رییسم اون زیردست :)))))

تهشم گفت میدونم ویکنده و نیاز داری استراحت کنی ولی محبت میکنی اگه نگاهی به مقالش بندازی :))

گوگولی منه این پسر :)))

 

اینم بگم که دیشب نشستم گریه کردم. دلم خیلی غمی بود. چیه این اشک؟ سبک شدم یه کم

الانم به خودم کوکی اسکرامبل موکای استارباکس جایزه دادم. همینجوری بی دلیل. که غصه نخورم. که من هستم دیوونه ^_^

یه کم دیگه بشینم برم سر کار!

1247

| دوشنبه, ۷ نوامبر ۲۰۲۲، ۱۲:۳۳ ب.ظ

دیروز یکشنبه کل روز خونه بودم و شب هم تنها بودم چون همخونم رفت با دوستاش بیرون

منم دو تا دوست بیشتر ندارم یکیش خونه دوستاش بود اون یکی هم خارج شهر

خیلی دلم گرفت 

همین

1235

| يكشنبه, ۲۵ سپتامبر ۲۰۲۲، ۱۰:۰۳ ب.ظ

امروز صبح پولهایم را شمردم

تک تک اسکناسها را با عرق جبین به دست آوردم

مزد زحمت خود خودم

برای تک تکش دویدم

و باورم نمیشه در یک ماه به اندازه حقوق شش ماه کارمندیم فقط انعام گرفتم

کاش میشد مثل همیشه عکسشونو به خواهرم نشون بدم

کاش میشد تصویر جامدادی جدیدم رو به خواهرم نشون بدم

کاش میشد یه دل سیر باهاش حرف بزنم و بگم که استاد ازم خواسته کلاسش رو یک روز دست بگیرم و من چقدر استرس دارم که نمیدونم قبول کنم یا نه

از وقتی ساعت رو تغییر دادن باهاشون حرف نزدم و این تفاوت ساعت رو اصلا متوجه نشده بودم

الان سرچ کردم و دیدم یک ساعت به اختلاف ساعت افتضاحمون اضافه شده و بدتر شده

برم درسم رو بخونم...

  • ۲ نظر
  • ۲۵ سپتامبر ۲۲ ، ۲۲:۰۳