آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۸ مطلب در فوریه ۲۰۲۲ ثبت شده است

1176

| شنبه, ۱۲ فوریه ۲۰۲۲، ۰۴:۳۹ ب.ظ

همخونه هام دعواشون شد و من این وسط احتمالا خونمو عوض کنم. این زیبا نیست؟

1175

| دوشنبه, ۷ فوریه ۲۰۲۲، ۰۴:۴۵ ب.ظ

اصن گه تو هر چی درس و درس خوندن و تحصیلات آکادمیک و دوره تحصیلی و دانشجویی و تنها درس خوندن و تنها سر کردن و غم غربت و فراق یار و خود یار که تو این هوای فوق سوسکی معلوم نیس کجاس. هوا رو ببین آخه! وسط سیاه زمستون این جور آفتاب؟ انگاری بعد از تعطیلات فروردینه. هرچی فک میکنم از این زندگی الان چی میخوام میبینم اینی که هست رو نمیخوام ولی نمیدونمم چی میخوام. یعنی خیلی دلخواهه این آب و هوا الان این نقطه. ولی نه اینجور غربتی طور...

1174

| يكشنبه, ۶ فوریه ۲۰۲۲، ۱۲:۴۱ ب.ظ

تا دیروز تقریبا بویایی داشتم. اما امروز عملا بویاییم رفته و خیلی غمگینم!

رژ لب و کرمم اصلا بویی نداشتن. حتی بوی سرکه رو نفهمیدم و فک کردم ازین سرکه بی بوهاست. اما همخونم گفت بو داره

ادکلنم بو نداره. بادی اسپلشم یه بوی خیلی ضعیف. هی بو کنم ببینم بویاییم برمیگرده؟ عین سگ بو میکشیدما

1173

| شنبه, ۵ فوریه ۲۰۲۲، ۰۷:۰۷ ب.ظ

تنها چیزی که الان نیاز دارم یه آغوش گرم و امنه...

مثل مال مادرم، وقتی که کودک بودم

 

 

شنبه، 5 فوریه، 19:08 عصر

1172

| شنبه, ۵ فوریه ۲۰۲۲، ۱۲:۳۰ ق.ظ

کویدم خیلی بهتر شد امروز

صدام همچنان گرفته و گلودرد دارم. اما بهترم در مجموع

عصری بعد از یه چرت ریز پاشدم به پختن غذا. واقعا دیگه حالم از هرچی خورش بامیه و سوپ به هم میخورد

یه کمی برگر طور درست کردم و با بقیه گوشت هم مایه ماکارونی. تا فردا پس فردا بخورم.

خیلی گوشتخوار شدم :)))))

حالا یکی دو روزم مرغ و ماهی و میگو وارد رژیمم میکنم. فک کنم باید مرغ هم بخرم

جالبه که قبل مریص شدنم حسابی خرید هم کردم. همه چی داشتم این چند روز. از کاهو و بروکلی بگیر برو تا رب و پرتقال و حلاصه همه چی تکمیل :)))

فقط پیاز و سیب زمینیم دیگه ته کشید که البته یه کمی پیاز سرخ کرده تو قریزر دارم. حالا فردا پس فردا خوب میشم یه روز میرم شیر و این چیزامو میخرم میارم ^_^

خدا رو شکر اینم به خیری گذشت دیگه

حسابی درس دارم

امروز به استادم ایمیل زدم و یه فایلی الکی سرچ کرده بودم واسش فرستادم ببینه. الکی که یعنی کار کردم. خدایی خیلی احساس شرم میکنم از کار نکردنم. دوستام همه دارن جر میخورن زیر فشار کار. خلاصه تشکر کرد و گفت ایشالا زود خوب شی و اینا. حالا کی میای لب؟ گفتم امون بده خوب شم چشم. دیگه تاریخ امتحانامو بهش گفتم که شاخ محبت را از تک ما بکشد

کلی دمنوش و مایعات خوردم. تازه تو یکیشونم کلی سوسک ریز بود ولی دیگه دم کردم خوردم. والا

بعد ظهرم کلی خوابیدم خدا کنه امشب خوابم ببره

این چند شب اینقدر بد میخوابم. جوری کلافه میشم که پا میشم میشینم رو تخت. باز دوباره میخوابم. حالا بخوابم صب پاشم درسمو بخونم؟

یه سبد ارگنایزر هم واسه کشوم گرفتم. اینقدر کشوم مرتب شد. گیره های ریز ریز و سرمای پوستم و خنزر پنزرامو ریختم توش پخش و پلا نباشه. کلی جا باز شد.

دیگه همین....

1171

| جمعه, ۴ فوریه ۲۰۲۲، ۰۳:۵۸ ب.ظ

یه گوشی آیفون گرفتم یه ماه پیشا، و واقعا دیگه خسته تر از اونیم که بخوام نحوه پخش موزیک از آیفون رو سرچ و اجرا کنم

همون با تلگرام آهنگ گوش میکنم😒

آپدیت روز تولد!

| پنجشنبه, ۳ فوریه ۲۰۲۲، ۰۵:۳۴ ب.ظ

کوید ناینتین من از روز دوشنبه شروع شد

و من مطمئنم که شنبه که با دوستام رفتیم بیرون من از همونجا مبتلا شدم

روز دوشنبه یه بدن درد خفیفی داشتم که سه شنبه بیشتر شد.

سه شنبه اومدم خونه و دوش گرفتم و با حال نزار رفتیم وال.مارت. اونجا حتی توی راه لرز هم کردم و واقعا هم حالم خوش نبود. اما گذاشتم به حساب این که خسته ام و مال استرسه و دو روز خوب غذا نخوردم 

اما وقتی اومدم خونه گفتم شاید واقعا کروناست. از فاز انکار بیام بیرون. همخونه هام چه گناهی کردن. دیگه شبش با ماسک خوابیدم. یه قرص ویتامین سی خوردم و یادمه لرز هم کمی داشتم هنوز. بدنم باز درد میکرد.

صب پاشدم دیدم نخیر! تو طول شب آبریزش بینی و گرفتگی و گلودرد هم اضافه شده. دیگه فهمیدم که کروناست و به دوستام که باهام بودن اون روز احتمالشو گفتم. اونام گفتن نه سرما خوردی و این صحبتا...

اما میم گفت که از اون شب گلوش درد میکنه و یه روز بعدش تب و لرز کرده. 

امروز صبح که بیدار شدم زنگ زدم یه داروخونه نزدیک خونمون و پرسیدم گفتن رپید تست داریم. دیگه سریع رفتم و یه کیت گرفتم اومدم خونه و بععععععله! تستم مثبت شد!

البته اگه منفی هم میشد باز میذاشتم رو حساب منفی کاذب و قرنطینه و ماسک رو ادامه میدادم. 

ولی خب شکر خدا خوبم و زیاد مشکلی نبوده تا به الان. 

دیگه همین. برم یه کمی مطالعه کنم تا شب...

سی سالگی

| چهارشنبه, ۲ فوریه ۲۰۲۲، ۰۸:۴۸ ب.ظ

فردا تولدمه، به وقت اینجا

به وقت ایران اما امروز تولدمه!

خیلی عجیبه همین ناهمسانی روزها و دقایق!

تبریکهای تولدم رو دریافت کردم. اما هنوز وارد روز تولدم نشدم!

فردا سی سالم تمام میشه

حس عجیبی داره؟

حس نمیکنم سی سالمه

سی سال خیلی بزرگ بود

اما من سی سالم شد

عجیب اما واقعی

شاید یکی از منزوی ترین روزهای تولد در عمرم رو تجربه کنم

چون از دیروز علایم دارم

دیشب حالم اصلا خوب نبود

حس تب و لرز داشتم. دیروز بدن درد هم داشتم.

فردا صبح شاید برم و رپید تست بگیرم. هر چند نیاز خاصی هم نیست. اما دلم میخواد تو روز تولدم کمی زیر برف قدم بزنم.

به بهانه رپید تست.

خودم رو میپوشونم.

همین.

باید به رسم هر سال یه پست هم بنویسم که در سالی که گذشت....

اما میدونی چیه؟

فک کنم فردا از همیشه بیشتر غربت زده بشم

ساعت اینجا الان 20:49 چهارشنبه 2 فوریه هست.

دلم خواست یه همشهری جوان داشتم یا یه مجله دیگه و امروز ورق میزدم و میخوندمش.