آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۹ مطلب در مارس ۲۰۲۲ ثبت شده است

1185

| جمعه, ۱۸ مارس ۲۰۲۲، ۰۷:۵۴ ب.ظ

امروز کتابای قشنگم رسیدن ^_^

اینقدر قلبی قلبی شدم که خدا میدونه

اینا شدن کادوی تولدم و عیدی نوروز 1401 ام و خیلی چیزای دیگه

البته هنوز اون کارت جایزه 100 دلاری واکسنمو خرج نکردم اما احتمالا باید بزنم به زخم زندگیم :(

 

برم امتحانمو بخونم فعلا

1184

| جمعه, ۱۱ مارس ۲۰۲۲، ۰۲:۵۵ ب.ظ

دیروز از یه نمایشگاه کتاب دو تا کتاب سفارش دادم

یکیش سال بلوا عباس معروفی و دیگری هم زندگی در پیش رو رومن گاری

امیدوارم کتابای قشنگی باشن. در واقع کل تخفیفش حدود 6 دلار شد که اندازه هزینه ارسالش میشد. بعبارتی با ارسال رایگان کتابامو سفارش دادم. چقدرم که گرون!

فعلا برم میتینگ!

1183

| چهارشنبه, ۹ مارس ۲۰۲۲، ۱۰:۲۵ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۹ مارس ۲۲ ، ۲۲:۲۵

1182

| سه شنبه, ۸ مارس ۲۰۲۲، ۱۰:۵۹ ب.ظ

امروز دو بار گریه کردم

یک بار وقتی استوری نین برای خواهرزادش رو دیدم و یک بار دیگه وقتی تو حموم زیر دوش بودم. هر دو بار هم بخاطر دلتنگی جوجه بود.

خیلی دوسش دارم. اینقدر که بهش فکر میکنم نمیفهمم چرا اینهمه دوسش دارم. دلم میخواد فقط بغلش کنم، ببوسم و ببویمش. و از بودنش و شنیدن صدای خنده هاش کیف کنم. حیف که حالا حالاها میسر نیست...

دیروز صب رفتم دانشگاه. قرار بود استادمو ببینم. رفتیم با هم یه لب دپارتمان همکار و دستگاهی که قراره کار کنم باهاش رو گرفتیم بردیم لب خودمون. یه چند تا فیلم اومد از دستگاه گرفت و کلی توضیح بهم داد و منم عین احمقا فقط گفتم یس و اوکی. گفت سوالی نداری که گفتم نه. خیلی سخته انگلیسی ارتباط برقرار کردن چه برسه به بحث علمی کردن. دیروز از حجم گاوی خودم خیلی ناراحن بودم. اما خب دیگه چاره چیه...

بعد از ظهر یه سر ز اومد پیشم و بعدش عین اومد و دیگه درس نخوندیم و 5 اینا جمع کردیم اومدیم خونه. پیاده اومدیم و رفتیم یه سر به دوتا فروشگاه سر راهمون زدیم و من کیک موز و شامپو خریدم و رفتیم خونه الفی و یه چایی زدیم و من سسمو گرفتم و اومدم خونه. 

صببحشم خانوم صاحب رستوران زنگ زد سین نامبر و اطلاعاتمو بپرسه که گفتم میدم بهت و هنوز ندادم. یعنی امروز صبح زنگ زدم جوابی نداد.

دیگه همین. برم I میله رو حساب کنم که فردا هم ساعت 3 با استادم میتینگ دارم. 

امیدوارم زود تموم کنه چون 4 میخوام برم یوگا

1181

| يكشنبه, ۶ مارس ۲۰۲۲، ۰۴:۳۸ ب.ظ

حس و حال نوشتن توی کانالی که برای خونوادم زدم رو ندارم. حقیقتش چون یه روز یه کاره دوستم که توش اد هست بهم مسج داد که خوش به حالت رفتی از این جا راحت شدی و نتمون هم قراره قطع بشه. دیگه دست و  دلم به نوشتن توی اون کاناله زیاد نمیره. البته خیلی کم براشون عکس میذارم اما وقتی یکی بهم اینجوری میگه حالم به هم میخوره!

دیروز از سر کار برگشتنی کلی راه رفتم. یه قابلمه استیل قشنگ خریدم. سه لیتری و به نظرم جنسش خیلی خوبه! یه بسته سه تایی تیغ ابرو و یه بسته دستمال آبگیر خریدم. اومدم خونه پاستامو خوردم و مثل خرس خوابیدم تا نه شب. البته همش سه ساعت خوابیدم ولی خب برای من بی سابقه بود دیگه!

شب پاشدم و هویجا رو گذاشتم بپزه مربا شه. البته خیلی راضی نبودم از نتیجه ولی خب صب با کره مالیدم روی نون و بد نبود. 

شب چند تا دونه توت فرنگی که باقی مونده بود رو هم خوردم و باز 12 و نیم اینا خوابم گرفت!

امروز رفتم سر کار و بازم جارو و ماپ و خرکاری کشیدن ازم. اومدم خونه سریع باقی پاستا رو خوردم و بازم چپه شدم! یه یه ساعتی خوابیدم و پاشدم کافی خوردم. اینا رو بنویسم و برم سراغ درس! فردا صب استاد گفت استارباکس فلان ببینیم همو و بریم به سمت لب. من نه میدونم لبه کجاس و نه استارباکسه! خو بلد نیستم دیگه!

صب یه بسته گوشت گذاشتم بیرون تا شب خوردش کنم و لوبیا پلو خوشمزه بپزم چند روزی بخورم کیف کنم با ماست. به به! باقیشم گوشتا رو تفت میدم و شاید یه ساندویچ گجوشتی چیزی درست کردم.

دیگه همین... 

***این زن صاحب رستوران که خودش اگثر اوردرا رو میگیره، امروز یه کاره برگشت بهم گفت اون مشتریه که اونجا نشسته خیلی عجیب و دیوونست. بعد کلی یواشکی پشت سرش حرف زد :)))) که میگه برام صبونه نون موز بیار به جای تست ولی شارژم نکن و قهوه مجانی بده و ال و بل. بعد غر زد که آره اسپشال برکفستمون که کلی ارزونه میگه گرونه. مردم دیوونه شدن و این چیزا :))) خیلی جالب بود! حتی خارجیا هم گاهی پش.م.هاشون از مردم میریزه. 

بماند که دیروز یه یارویی یهو وارد رستوران شد و شروع به داد و فریاد کرد که من ایگنورش کردم!!! حالا من بدبخت داشتم یه گوشه واسه خودم زمینو جارو میزدما! :))))))))

1180

| جمعه, ۴ مارس ۲۰۲۲، ۰۲:۵۸ ب.ظ

استاد کلی ایمیل داده و فک کنم دیگه هفته آینده جدی جدی باید برم لب :/

باید بشینم یه چیزی براش بنویسم چون گفته ها جمعه ها بهم گزارش بده

بنویسم و با الف بریم یکمی پیاده روی

بدی فروشگاههای خارجه اینه که شدیدا مصرفگرات میکنه

دیروز دوتا بستنی رو آف زده بود 7. یکی میشد 4 و خورده ای. منم ناچار دو تا برداشتم.

اینقدر توشون شکلات داره که نگم اصلا! البته دو مدل مختلفه و هر دو هم پرشکلات! دلم میخواس مثلا یکمی هم کیک یا بیسکوییت توش داشت ^_^

 

~~~فردا قراره برم یه خونه رو ببینم. نمیدونم چی میشه. امیدوارم خیر باشه واقعا...

1179

| پنجشنبه, ۳ مارس ۲۰۲۲، ۱۱:۳۰ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۳ مارس ۲۲ ، ۲۳:۳۰

1178

| پنجشنبه, ۳ مارس ۲۰۲۲، ۱۰:۵۹ ب.ظ

امروز رفتم خرید و برنج و نون و چند تا خرده ریز دیگه گرفتم که جمعا شد شصت دلار

زیاد شد چون اول مارچ هم رفته بودم خرید با بچه ها که چهل دلارم اونجا خرج کرده بودم. باید واقعا دیگه مدیریت کنم

چیا خریدم؟ چیز خاصی در واقع نخریدم جز برنج که خودش 18 و خورده ای شد. باقیش مثلا دوتا بستنی! و شیر و نون و هویج برای مربا و خمیردندون و خنزر پنزر. امیدوارم تا یک ماه نرم خرید حداقل!

امروز سه تا لاک بریذبل هم خریدم. آف خورده بودن و از ده اینا به 6 و پنج رسیده بودن. منم نامردی نکردم و سه رنگ مختلف صورتی و زرشکی خریدم ^_^ خیلی هم راضی و خوشحالم ^_^ تازه breathable هم هستن

الانم یه صورتی برقی برقیشو زدم به ناخنام و دارم کیف میکنم

دیگه چی؟

امروز سر کار بودم. واقعا ریقم درومد. 25 دقیقه تمام کل کف سالن رو جارو زدم و بهدش هم حدود بیست دقیقه ای کل کف رو ماپ کشیدم. واقعا ماپ وقتی خیس بود سنگین بود و من آخرا دیگه خیس عرق بودم. برگشتنی روی یه سطح شیبدار داشتم کانتینر ماپ رو میبردم سمت آشپزخونه یهو یاد مسائل سیالات یک افتادم که شتاب سیال رو در این حالت محاسبه میکردیم. اینقدر خندم گرفت. به همکارمم گفتم :))))))

 

صبح که رفتم آشپزخونه چاقو چنگال بیارم بپیچم، همکار آقای آشپزخونه کلی بهم دلگرمی داد و گفت آفرین که هم درس میخونی و هم کار میکنی. هیچوقت ناامید نشو و این حرفا! خلاصه که حرفاش دلنشین بود.

بعد از کار هم تا یه جایی پیاده اومدم و خودم رو به یه قهوه تلخ و بی مزه مهمون کردم :| واقعا بی مزه بود. تهشم ریحتم دور. ولی پیاده روی خوبی با خودم بود...

وقتی رسیدم خونه کلی با نین تصویری حرف زدم و پاستا گرم کردم خوردم و بعدش با کدوها کاکا درست کردم. داشت کم کم خراب میشد! وسطش رفتم خرید با همخونه که کاش نمیرفتم... واقعا یه کارایی میکنم یه وقتا....

خلاصه همین...

 

1177

| سه شنبه, ۱ مارس ۲۰۲۲، ۱۱:۰۲ ب.ظ

نمیدونم از کی ننوشتم

اما از این خونه نرفتم و سه ماه دیگه تمدیدش کردیم

حوصله نوشتن از همخونه قبلی رو ندارم ولی فعلا با قدیمی تره موندم

دیروز یه امتحان دادم که اصلا خوب نبود و بعدش هم نشستیم با میم تمرین حل کردیم و برای اولین بار در عمرم کد زدم! یه کد رو از صفر تا صد! عین شب بهم زنگ زد که ببینه چیکار کردم، گفتم باورش نمیشد!

تقریبا آخرین جلسه های لیزرمه. امروز انجام دادم و شاید یکی دو هفته دیگه از روتین هفتگی بردارمش

سر کار هم میرم! رستوران میرم. هفته پیش شنبه و یکشنبه رفتم، بعدش پنجشنبه و شنبه. چهار روز رفتم تا الان.

بد نیست کارش تا ببینیم چی پیش میاد!

فعلا روزی سه ساعت میرم. خیلی هم به نظر خودم ازم راضی هستن. تا ایشالا خیر در چی باشه

دیگه چی؟

استادم گفته باید برم آزمایشگاه. قراره روی یه پروژه دیگه موازی کار کنم. تازه گفت توی اپریل میتونی یه مقاله بدی. یعنی باید بدی... هفته پیش یه چندتایی ایمیل فرستاد به اینور اونور تا دستگاه رزرو کنه. گفت روز اول باهات میام. حالا هنوز بچه های اون یکی آزمایشگاهه جواب ندادن. 

امروز که رفتیم خرید و چند تا چیز میز کوچیک خوراکی اینا گرفتم شد 40 دلار. چیز خاصی هم نبودا! 

برای فردا ناهار میخوام پاستا بپزم چون امروز قارچ خریدم.

یه برنامه ریزی هم بکنم تا برای روزهام بدونم باید چه کنم و بعدش بشینم سریال زیبای دیس ایز آسم رو ادامه بدم!
#خیلی دلم کتاب میخواد