آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

250

| چهارشنبه, ۲۷ آوریل ۲۰۱۶، ۰۱:۵۵ ب.ظ

امروز صب نزدیک نه پاشدم. دوتا دونه موز کوچیک برداشتم و شیرموز درس کردم گذاشتم تو فریزر. صبحانه مو خورم و تا اومدم سر درس ده بود دیگه.خلاصه نشستم به خوندن.یکم که خوندم ظهر شد و یادم افتاد که جواب آزمونم میاد.خلاصه مودمو روشن کردم و رفتم تو سایت دیدم عه  قبول شدم.خب حس خیلی خوبی بود و کل روزمو گرفت. چون تا غروب اونقدر فک کردم که نتونستم عملا چیزی بخونم. تا موقع ناهار تو نت بودم و داشتم سرچ الکی میکردم.بعد ناهارم به همین منوال که رفتم جای دنجم و دیدم نه اصلا تمرکز ندارم.اومدم یه نسکافه ساختم و باز رفتم پشت تیبلم و آلبوم به -نام صف- وی رو دان کردم و دو سه تا ترکشو گوش دادم و یکم بازم نت سرفینگ کردم و دیگه نشستم سر درسم.تا موقع شامم یکمی خوندم بازم و دیگه خیلی گشنم بود. خلاصه زودی غذا خوردم. و بازم رفتم نشستم به درس که حسابیم تمرکز داشتم. اون وسطا بابا از راه رسید و بوسم کرد و بهم جایزه قبولیم رو داد ^_^ تا نزدیکای یازده و نیم خوندم و بعدش یه موش اومد اون دورو ور و منم کتاب متابامو زدم زیر بغلمو الفرار... البه بازم اومدم مسواک اینا زدم و نشستم مقابل تی وی و یکمی تست حل کردم. از واژه تست زدن بدم میاد!

امروز بازم شروع کردم ختم چند تا دعا و سوره رو. امیدوارم کمکم کنه...

حقیقتش اونی که میخوام بنویسم و به کمدم بچسبونم رو اینجا هم میخوام بنویسم.این که این نفرت و کینه ای که مادرم به مادرش داره و بلعکس، روی روان منم اثر کرده و من میدونم که بده و میخوام از بین بره.میخوام نفرت و بغض و کینه الکی به کسی نداشته باشم. انتظار بیهوده و در واقع توقع نابجا رو حذف کنم. پشت سر کسی حرف نزنم که خدا منو ببخشه یه مدته خیلی زیاد میزنم. حتی تو فکرمم راجع به کسی چیزی نگم... خدا نفرتو از من دور کن.

میخوام برم آرایشگاه یکمی موهامو بپیرایم! دیگه خیلی داغونه. اما موندم کوتاه کوتاه کنم یا فقط پیرایش و هرس! 

نمیدونم اینکه اینجا بنویسم درست تره یا توی ی سالنامه. اما میدونم همونقدر که اینجا در معرض دیگرانه سالنامه هم هست.که البته سالنامه دست اعضای خانواده و آشناها ممکنه بیفته اما اینجا غریبه و آشنا نمیشناسه... به هر حال نمیدونم...

دیشب یا دم دمای بیدار شدنم خواب جنا-ب- خا-ن رو دیدم.یه خواب که خیلی خیلی  واضح بود و همه جزییاتش وقتی پاشدم یادم بود.دیگه همونو به فال نیک گرفتم و بنای آشتی رو گذاشتم. خلاصه که امروز با هم خوب شدیم.اما خب دروغ چرا ته دلم باش زیاد خوب نیستم!

  • ۱۶/۰۴/۲۷

نظرات  (۱)

  • خانوم مهندس
  • شیر موز بذاری تو فریزر خوشمزه میشه؟؟ کی خوردیش؟
    تو چی قبول شدی؟؟
    پاسخ:
    آخه دوس ندارم قبلش موزو بذارم یخ بزنه. واسه همین اول درس میکنم بعدش یه نیم ساعت یا یه ساعت میذارم که خوب خنک شه. بعدشم من توش بجای شکر شیره خرما میریزم. گاهی کنجد یا گردو یا پودر پسته هم اضافه میکنم.
    فراگیر پیام نور!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">