253
دیروز صب ساعت شیش پاشدم رفتم آزمونمو دادم. زبان خیلی سخت بود ده درصد و بقیه ها هم به ترتیب 10-15-5-0 زدم. یعنی خاک بر یرم که رو سر 600 تومن پول بی زبون خاک ریختم...
دیگه بعد از آزمون رفتم فروشگاه نزدیک یونی و یکم کافی میکس خریدم. بعدش اومدم خونه و ناهار و ... بعد ظهرم به بطالت گذروندم. یعنی نت و شبکه های احتماعی گردی و همینم باعث شد باز با خان دعوامون شد. دیگه واقعا حوصلشو ندارم. من آدمی هستم که وقتی از کسی دور شم سریع ازش دل میکنم. الانم بیشتر از سه ماهه که ندیدمش. دیگه برام مهمم نیس که ببینم یا نبینمش. خلاصه اونم یه حرفیو بهونه کرد و هرچی رو دلش مونده بود بهم گفت. حرف آخرشو زد. منم قبول کردم. دیگه غروبش یکمی اتاقمو مرتب کردم و یه سر دایی اینا اومدن. منم هیچ کار خاصی نکردم.کلا روزم به بطالت گذشت. حوصله ثبتشم ندارم. فقط هوا عالی بود. ازون اردیبهشتیا که دوس دارم. دلم میخواس برم بیرون اما باید آرزوشو فقط داشته باشم.
- ۱۶/۰۴/۳۰
:))