آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

298

| شنبه, ۱۷ دسامبر ۲۰۱۶، ۰۳:۱۳ ب.ظ

زندگی خوابگاهی؟ من را آداپته تر از آن چیزی ک فکرش را میکردم بار آورده. خیلی چیزها قبح روز اولش را از دست داده. تکیه ام به خودم این روزها بیشتر شده. دیگر مثل روز اول نگران مردنم از گرسنگی نیستم و خیلی چیزهای دیگر...

بخاطر شرایط نامساعد جوی احتمال زیاد یلدای امسال را اینجا ماندگاریم. امروز با یکی از هم اتاقی ها رفتیم و کمی خرید کردیم.من هم وسایل دسر خریدم برای آن شب.

از اتفاقات اخیر بخواهم بگویم بریدن دستم در چهارشنبه دو هفته پیش بود به طرز عجیبی... که دیروز بعد از دو هفته و یک روز زخمش کامل افتاد. هیچ فکر نمیکردم ک خوب شود. همان شب هم سرمای عجیبی خوردم ک آن هم بعد از حدود دو هفته هنوز تک وتوک سرفه ای می آید و میرود. و یک هفته ای که در خدمت جان جانان، فندق جان بودم و باهم بسی عشق ها بازی کردیم. به شدت بوسیدمش و بوییدمش و چلاندمش که  یک هفته ای راحت بودم...

درس و پروژه و مقاله و نرم افزار؟  برای کار کردن زیاد است. خدا یاری کند.

جناب خان؟ او هم هست و با فراز و نشیب فراوان جلو میرویم. چالش و اصطکاک؟ فراوااااان....

  • ۱۶/۱۲/۱۷

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">