آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

روز هشتم

| جمعه, ۲۴ مارس ۲۰۱۷، ۰۵:۰۱ ب.ظ

صب یازده دوازده پاشدیم. صبحانه خوردیم. سریع حاضر شدیم برای رفتن ب مهمونی. ناهار خونه دوستاشون بودیم. بعدظهر چهارو نیم پاشدیم اومدیم خونه یکم استراحت کنیم که عصری بریم بیرون. یکمی چشمامو بستم و نزدیک هفت راه افتادیم سمت مارینا مال. بارون شدید و رعد و برق داشتیم. رفتیم اونجا و پخش شدیم واسه خرید. ی مرد و زن نمایش با صندلی داشتن دیدیم. من طبق معمول هیچی نخریدم چون قیمتا مناسب نبود! خلاصه که رفتیم سمت مارینا و کنار رودخونه قدم زدیم و فضاش بسی رمانتیک بود. رفتیم ی رستوران افغانی غذا زدیم و یک و نیم راه افتادیم به سمت منزل. اومدم خونه هم پرپری! سریع ی دوش گرفتم و االان اومدم تو رختخواب. پد هم ایرانیا تموم شد یچی گذاشتم پناه بر خدا تا صب!

  • ۱۷/۰۳/۲۴

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">