آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

472

| دوشنبه, ۱۶ آوریل ۲۰۱۸، ۰۴:۵۵ ب.ظ

معدم میسوزه. خیلی گشنمه. امشب همه چی تموم شد. ساعت ۰۰:۱۷ پیاماش رو برام فرستاد و ازم خدافظی کرد. من؟ اشکام اومدن پایین. غصه خوردم آره. اما ... چی بگم. رفتم بیرون از اتاق. یه کمی با ف حرف زدم و بعدش ه اومد و تا سه با اون حرف میزدم. واقعا همه چیز تموم شد؟ باورم نمیشه...

خیلی از عمرم رفت. بهترین سالای جوونیم باهاش بودم. بی انصافیه که بگه من چیزی از دست ندادم...

امشب فال گرفتیم. بلافاصله بعد از رفتن دختر فالگیر از اتاق پیاماش برام اومد... 

خوابم میبره؟

چیکار کنم حالا؟

یه قرص خوردم. معدمم فقط داره اسید ترشح میکنه لعنتی

  • ۱۸/۰۴/۱۶

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">