آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

513

| دوشنبه, ۱۱ ژوئن ۲۰۱۸، ۰۵:۲۹ ق.ظ

ساعت ۳ از خواب پاشدم. بعد از انجام روتینهای مربوط،‌ مسواک و وضو و نماز و مرتب کردن موها، اومدم بند و بساطمو بچینم برای انجام کارام. تصمیم گرفتم رو تخت بشینم. دیدم به! قد یه پیرمرد خرت و پرت دارم فقط واسه نشستن و کار با لپ تاپ :|

دو تا بالش پشتم واسه تکیه و یکی روی پام واسه گذاشتن کولپد لپ تاپ که پا رو سوراخ میکنه. کلی سیم پیچی و سیم سیار و موس و مودم و یهو زاررررت عطسه، دستمال کاغذی  بعله! قد یه پیرمرد نیست این خرت و پرتا؟؟

دیشب یه خورده از متن مقاله رو کپی پیست کردم. الان باید تغییر بدم و یکمی ادیتش کنم.... کار با نرم افزارم که به جایی نمیره. حداقل ملابنویسی کنم... 

دیشب خواب استاد راهنما رو دیدم. اومده بود خونه مادربزرگه و منم داشتم معنی واژه پسشق رو بهش توضیح میدادم. وقتی به کچل رسیدم حس کردم یکم ناراحت شد گفت خب بریم سراغ درس. داشتم میگفتم بار منفی داره. بهتره ازش استفاده نشه. هی چپ و راست میگفت آخه :)

میخواستم به دو تا خارجکی ایمیل بفرستم راهنمایی بگیرم ولی خیلی زورم میاد حالیشون کنم که چه میکنم و چه میخوام :|

ییل قهر کرده واسم. هه! بهش گفته بودم میرم خونشون الان مثلا تحویل نگرفته :))

  • ۱۸/۰۶/۱۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">