آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

617

| دوشنبه, ۱۱ فوریه ۲۰۱۹، ۰۲:۰۷ ب.ظ

درست فردای تولدم عکس دونفره پروفایلشو دیدم. درسته دوسش نداشتم اما دستام لرزید. دلم ترسید. پرس و جو کردم فهمیدم ازدواج کرده. واقعا فک نمیکردم اینقدر زود بتونه منو فراموش کنه. خیلی عذاب وجدان داشتم بابتش. اما زود جمع کرد خودشو. یعنی اصلا انتظار نداشتم با اون حرفای  عاشقانه ای که میزد اینقدر سریع خودشو جمع کنه ها. به هر حال پروندش برای همیشه همیشه بسته شد. بهتر... میدونم خدا بهترینا رو برام میخواد

وقتی با خواهر راجع بهش حرف زدم فهمیدم واقعا انتخاب مناسبی برام نبود و از سر بی عقلی محض داشتم خودمو بدبخت میکردم. اونام خوشبخت بشن. بهتر که دست از سرم برداشت.

فقط این وسط از سین متنفر شدم که واقعا حق دوستیمونو خوب ادا کرد!

خدایا شکرت که هر اتفاقی میفته حکمتی براش داری

خدایا شکرت که حواست بهم هست

خدایا شکرت چون میدونم بهتراز اینو برام در نظر داری

خدایا شکرت که دلم به بودنت قرصه

خدایا شکرت که جز تو کسیو ندارم

  • ۱۹/۰۲/۱۱

نظرات  (۱)

پسرا بی معرفت تر از این حرفان و کلا زودتر از ما دخترا همه چی یادشون میره
پاسخ:
آخه این بشر خیلی زیادی عاشق بود. اصلا ازش انتظار نمیرفت. واقعا شاخ درآوردم. با اینکه خودم همه چی رو تموم کرده بودم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">