640
| دوشنبه, ۸ آوریل ۲۰۱۹، ۰۲:۱۵ ب.ظ
امروز یکی از بچههای دوران کارشناسی رو دیدم
کنار پیاده رو واستاده بود
یه لحظه با هم چشم تو چشم شدیم و نمیدونم شناختم یا نه
اما سرشو برگردوند اونور
اعتراف میکنم اونقدر ترسو و بی اعتماد به نفس بودم که از کنارش رد شدم اما به خودم جرات ندادم صداش کنم و حداقل به یاد ایام قدیم یه سلام و علیکی باهاش کنم
الان پشیمونم.
خیلی اعتماد به نفس پایینی دارم
تا اونجا که حتی از گرما و هوس داشتم میمردم اما به خودم اجازه ندادم یه بستنی قیفی واس خودم بخرم :|
اینقدر تباه :|
- ۱۹/۰۴/۰۸