آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

676

| شنبه, ۴ می ۲۰۱۹، ۰۹:۰۶ ق.ظ

خب...

نگفتم سه شنبه هم دوباره رفتم نمایشگاه؟‌ :)))

بعله. برای یه کتاب واسه زبان رفتم. در صورتی که هیچ لیستی نداشتم و یکبار از سالن درومدم نشستم یه گوشه تو نت به سرچ کردن اسم کتاب. همینقدر سرخوش :))) خوشبختانه جنگل هم کتابای اینجوریش رو تو نمایشگاه نداشت. بهم آدرس فروشگاه رو داد با ۵۰٪ تخفیف منم یورتمه زنان رفتم

از مترو که درومدم میدون انقلاب بودم. خیلی گرسنم بود و دندون تیز کرده بودم واسه ساندویچی چیزی. اما سر از یه کافه چی بگم؟ کافه ای که نون و این جور چیزا داشت. بیشتر حالت آماده، کافه نان طور. از اونجا سر در آوردم. خلاصه نشستم و یه رولت با هات چاکلت خوردم که مفتم نمی ارزید. بعدش پیاده رفتم تا انتشارات جنگل. اونجا یه ادونسد گرمر این یوس خریدم. هی میخواستم پریپریشن فور تافل هم بخرم اما بین آکسفورد و لانگمن مونده بودم. آخرشم با خودم گفتم بیشعور بشین همون دلتاتو بخون نمیخواد کتاب جدید بخری. هر وقت اونا رو تموم کردی برو سراع کتاب جدید. عصبانی هم شدم برام. الکی! تازه کتاباشم همش ۵۰ درصد نبود. دروغکی گفته بودن!

خلاصه دیگه برگشتم خونه. این روز فقط یه کمی بخش کتابای دانشگاهی و لاتین و کودک و ناشرای دیجیتال رفتم. البته که پنج ساعتی طول کشید.

روز چهارشنبه بعد از ظهر رفتیم خونه مامان ال. تو راه با خواهر دعوامون شدید و زدیم به تیپ و تاپ هم. دلم میخواست همون لحظه برگردم خونمون. دیگه تحملشو نداشتم

اما خب یه یه ساعتی رفتیم پیش مامان ال و کلی هم خوشحال شد و اومدیم خونه

پنجشنبه بعد از صبونه رفتیم مامان و خواهر مانتو خریدن

برگشتیم خونه ناهار خوردیم

غروب اونا رفتن عروسی. منم به سفارش مامان رفتم واسه همسر برادر چیزی بخرم

زود برگشتم. خواهر اینام از عروسی اومدنی با مادر و خواهر و برادر داماد اومدن. تا یک اینا نشستن و رفتن

جمعه سر صبونه همسر خواهر گفت بریم نمایشگاه؟ منم از خدا خواسته گفتم بریم

دو تا کتابامم برداشتم تا ببرم نویسنده مورد علاقم واسم امضا کنه

خلاصه یازده و نیم رفتیم و نویسنده م قرار بود ۲ بیاد.  اول رفتیم بخش کودک. بعدش رفتیم بخش عمومی. دو تا کتابم خریدم باز. یکی از دکتر عبدالحسین زرین کوب و یکی هم از آنتوان چخوف. خلاصه دو و ربع رفتم دم غرفه ش و تو صف واستادم. ازش رو صفحه اول دو تا کتابام امضا گرفتم و یه عکسم دادم یه پسره ازم انداخت. وقتی نوبتم شد دستام میلرزید. اینقدر بی جنبه! نمیدونم من چرا استرس داشتم. هیچ حرفی هم باهاش نزدم :| اینقدر هول هولکی بود که اصلا نفهمیدم. نصف داشتم از صاب غرفه خواهش میکردم بذار برم پیشش واستم یه عکس بگیرم. نصفم که دنبال یکی بودم از جمعیت ازم عکس بندازه و در نهایت یه پسره عکس تار انداخت. تو صفم که بودم یه مرده هی خودشو میمالوند بهم. حالا نمیدونم از قصد بود یا فشار جمعیت! همونم میخواست گوشیمو بگیره ازم عکس بندازه که بهش ندادم. گوشیو دادم دست یه پسره که اونم زخم شد با عکسی که ازمون انداخت :| گفتم عیبی نداره. من که اصلا نمیخواستم عکس بدازم. همین تارشم خوبه. خلاصه تا اومدیم خونه چهار بود. خیلی خوشحال بودم

بعد از ناهارم با کلی بدبختی از صفحه اول یکی از کتابام استوری گذاشتم. با اعمال شاقه!

غروب ساعت ۷ راننده اومد دنبالمون و ۱۲ شب رسیدیم خونه

اینقدر حرفای چرت و پرت زد که خسته شدم. اصلا هم ازش حس خوب نگرفتم.

خدا رو شکر که این سفر به سلامتی و به خیری تموم شد

امروز کتابا رو چیدم تو کتابخونه

بعد از ظهر نشستم «موآ» رو خوندم ـسفرنامه ویتنام ـ 

توی دو ساعت تموم شد. (جالبه که من فکر میکردم ویتنام تو امریکاس؟)

خلاصه الانم لپ تاپ رو یه کم با باتری روشن کردم که از باتری هم استفاده کرده باشم

بعد از این نمیدونم چه کنم!

شاید چای خوردم و برنامه ریزیم رو یه نگاهی کردم تا زبان خوندنم رو شروع کنم

در مجموع امسال سه بار رفتم نمایشگاه کتاب ^_^

پایان

  • ۱۹/۰۵/۰۴

نظرات  (۱)

۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝

۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝

 

هم میهن ارجمند! درود فراوان!

 با هدف توانمند سازی فرهنگ ملی و پاسداری از یکپارچگی ایران کهن

"وب بر شاخسار سخن "

هر ماه دو یادداشت ملی میهنی را به هموطنان عزیز پیشکش می کند.

خواهشمنداست ضمن مطالعه، آن را به ده نفر از هم میهنان ارسال نمایید.

 

آدرس ها:

 

http://payam-ghanoun.ir/

http://payam-chanoun.blogfa.com/

 

[گل]

 

۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝

۝۝۝۝♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥۝۝۝۝

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">