آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۶۹۷

| چهارشنبه, ۲۲ می ۲۰۱۹، ۰۱:۲۹ ب.ظ

امروز بعد از یک ســــــــــــــــــــــــــــــــــال و انـــــــــــــــدی! همدیگه رو دیدیم :|

درست نمیدونم کی بود. اما فکر کنم آخرین بار آبان یا آذر ۹۶ بود که با هم بیرون رفتیم

وای که چقدر تند گذشت!

امروز دیدیم همدیگه رو

من باز ضربانم بالا رفت و عین احمقا دستام شروع کرد به لرزیدن

چرا من اینقدر ضعیف و سست عنصرم که این دستای لعنتی هر چی میشه باید بلرزن؟

مطمئنم که اونم دست و پاشو گم کرده بود

وقتی رفت یه نگاه به انگشتر مس تو دستم انداختم

و با خودم گفتم 

اون حلقه تو انگشتش کرده و من این انگشتر مضحک مسی رو :|

به هر حال... 

زود خودمو جمع کردم باز

اما خب ....





یه ترجمه دارم که باید بشینم انجامش بدم 

خیلی کارا دارم

خیلی!




***** راستی اسمم رو عوض کردم

من بعد از آواره تغییر داده شدم به آسِمان ^_^

  • ۱۹/۰۵/۲۲

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">