آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۷۰۸

| چهارشنبه, ۲۹ می ۲۰۱۹، ۰۳:۱۲ ب.ظ

امروز چه روز پر واقعه ای بود!

حوصلم نمیکشه همشو بگم

اما خب روزم از بعد ظهر شروع شد طبق معمول

ازخواب ویک آپ شدم به چک کردم شبکه های اجتماعیم!

بعد ساعت ۳-۴ بود گت آپ شدم

نمازم اینا رو خوندم اومدم نشستم پشت لپ تاپ

یه سر صدایی تو کوچه شد که حال ندارم بنویسم

بعد سر همون ع گفت بیا بریم مغازه دوستم

منم پاشدم کلی بیشتر از معمول آرایش کردم و لباس پوشیدم و رفتیم

نشستیم اونجا همه چی اوکی بود که یه سر رفتم دم در که ع بهم گفت برووو تووووووووو

یه نگاه کردم دیدم اون جلوی یکی از مغازه ها واستاده

دیگه منم اومدم نشستم پشت دخل 

حالم بد شد

انگاری کلی اسید از معدم ترشح شد

و ته دلم خالی شد

بعدم که طبق معمول دستام شروع کرد به لرزیدن

هیچی یه کمی واستادم با گوشی الکی کار کردم

که ع گفت اونم اومد سمت مغازه به تلفن حرف زدن و هی داخلو نگاه میکرد

اصلا دوست ندارم حرفاش درست باشه

چون دیگه هرچی باشه اون ازدواج کرده

و من هیچ شوخی ای با این مسئله ندارم

و اصلا نمیخوام بهم فکرم بکنه

امیدوارم بابت یه حرفی که زدم خدا منو ببخشه

دیگه یه کم موندیم و پاشدیم بیایم 

که هنوز انگار اونجا بود

چند تا مغازه اونور تر

خلاصه

من اصلا رومو اونور نگرفتم

تا با ز دست دادم دستمو کشید و نگه داشت

ظاهرا اون داشت میومد اینوری

هیچی دیگه یه چند ثانیه بیشتر موندیم بازم کونمو گرفتم اون سمت

و در نهایت خدافظی کردیم

و ز هم گفت «...» جوووون

خیلیم بلند گفت اسممو :|

خوشم میاد بچه ها همه پایه ان!

اصلا دوست ندارم اینقدر ببینمش لعنتی رو

چه رویی داره

به ع میگم اون اصلا به من خیانت نکرده بود

و این من بودم که خواستم تمومش کنم

به قول ع حداقل میتونست یه کم له له بزنه که

نباید اینقدر زود ازدواج میکرد

دیدم راس میگه

لعنت به من با داشتن دوستی به نام سین

سین در حق دوستیمون خیلی خیانت کرد

هیچ وقت واسه این پشت خالی کردناش نمیبخشمش

هیچوقت

من هیچوقت تا جایی که تونستم واسه دوستیمون کم نذاشتم

اما اون چی...


  • ۱۹/۰۵/۲۹

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">