آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

860

| چهارشنبه, ۱۵ ژانویه ۲۰۲۰، ۱۲:۵۷ ب.ظ

حالم بده.

احساس حسرت و اندوه و ناامیدی و ناتوانی و کلی حسای منفی دیگه دارم

وقتی به پدرم در مورد آرزوها و اهدافم میگم و هیچی نمیگه

وقتی بزرگترین عکس العملش یه پوزخند و نهایتا تمسخر منه

چه فرقی با اون دوس پسر الدنگم میکنه که بهم سرکوفت میزد که به هیچکدوم اینا نمیرسی

حالم خرابه

وقتی هیچ دوستی ندارم که باهاش وقت بگذرونم (هر چند نین رو دارم)

وقتی مادرم میره بیرون نمیتونم تو اتاقم به کارام برسم و باید حتما برم در محضر مادربزرگ

از همشون بدم میاد

حوصله هیچکدومشون رو ندارم

خسته شدم از همه چیز

اینجا هرکسی فقط به فکر خودشه

همه تواناییهای منو نادیده میگیرن

وقتی از پیشنهاد فوق العاده کاری که بهم شده به پدر و مادر میگم و بازم جدی نمیگیرن

و مادرم میگه اونا فهمیدن این چیه ما نمیدونیم :| اینجا بود که فهمیدم واقعا به من پشیزی اعتماد ندارن و فک میکنن من همون پخمه تو سری خورم

کاش میتونستم خودمو بهشون ثابت کنم

حتی الانم نگران غذا نخوردنم نیس! نگران اینه که اگر غذا خوردم شیر گازو نبندم!

هه 

واقعا دوس دارم به جایی برسم تا همه این آدما بفهمن در اشتباه بودن

کاش بتونم این مدرک لامصبو با نمره بالایی که انتظارش رو دارم بگیرم....

امیدوارم ...

  • ۲۰/۰۱/۱۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">