آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

1192

| شنبه, ۲۳ آوریل ۲۰۲۲، ۰۶:۲۲ ب.ظ

خب از کجا تعریف کنم؟

دیروز  که باشه جمعه رستوران بودم _الان ساعت 6:10 عصر شنبه هست_ یعنی به رستوران گفته بودم نمیتونم بیام ولی گفت خیلی دست تنهام 2 ساعتم شده باید بیای

خلاصه که به دانشگاه گفتم قرارمون رو بذاریم بعد از 1:30 و به این صورت هم دنیا رو داشتم هم آخرت رو :))) حالا چه دنیایی؟ چندر غاز حقوق کار کردنمو میگم

خلاصه که همون حین استاد هم ایمیل زد که بله 1:30 میبینمت آسمان و منم دیگه یک اینا بدیو بدیو سوار مترو شدم و رفتم دانشگاه

اینقدرم گرم بود رفتم کوله و کاپشنمو گذاشتم آفیس و رفتم لب دیدم استاد میگه لپ تاپتو میتونی بیاری؟ باز بدیو بدیو برگشتم آفیس و لپ تاپمو برداشتم رفتم پایین. یه سری نرم افزار و ستاپ دوربین داشتیم که آخرم رو لپ تاپ من نشد و با لپ تاپ استاد انجام دادیم

ساعت دو اینا همکار دیگرمون با سوسکها اومد و سوسکا رو سوار چرخ و فلکشون کردیم و ازشون فیلم گرفتیم

تا ساعت 4 اینا کارمون طول کشید

کلا هم از دو تاشون دیتا گرفتم. چون سومیه اصلا توی این دو ساعت یه بال هم نزد =))

ساعت 4 میتینگ داشتیم که استاد رفت اتاقش و یه ساعت بیشتر طول کشید. باز دوباره برگشت پایین که بیا لب رو با هم کلین کنیم

این دوربینِ خیلی سنستیوه و فلان باید همیشه توی جعبه بذاریمش.

حالا من یه ساله اینجام یه سالم هست که این دوربینه اون بغل سرپا وایساده ها

ولی گفتم باشه

دیگه همه چیزا رو جمع و جور کردیم با کمک هم

و استادم بهم یه مانیتور خیلیییییی بزرگ با یه کیبورد و یه ماوس خوب داد

یه پرینتر هم بود گفت هروقت خواستی برش دار ببر آفیس استفاده کنید

تازه یه پرینتر سه بعدی هم گرفته بود که بهم گفت اگه دوست داشتی میتونی ازش استفاده کنی و یه چیزی الکی پرینت بگیری برای خودت

یادم به استاد ارشدم افتاد. بنده خدا کل اون سه سالی که من اونجا بودم تو رویاهاش پرینتر سه بعدی و میکروسکوپ الکترونی بود و هی هم چرتکه مینداخت ببینه میتونه بخره یا نه. آخرم پرینتر نتونست بخره

اونوقت اینجا همینجوری زرتی استادم یه پرینتر گرفته انداخته گوشه لب که بعدا ممکنه نیازمون بشه

خدا مصلحتتو شکر :))

استادم خیلی خوبه ماشالا ماشالا خیلی ازش راضی هسدم

عزیزم دیروز بهم میگه امتحانات تموم شد؟ گفتم آره. گفت پس الان میتونیم ریسرچ رو شروع کنیم. 

بعد من استرس داشتم ازم سوال بپرسه

گووگوولی من

تازه هفته دیگه هم پنجشنبه یکی از بچه هامون دفاع داره که برای شام استاد دعوتمون کرد تا جشن بگیریم

 

دیگه دیروز ساعت 6 اینا بود رفتم بالا ناهار خوردم و اومدم برم خونه که زنگ زدم به همسر م، م که با هم پیاده روی کنیم.

من احمق هم با لپ تاپی بر پشت کلی راه تا خونه اومدم

پاررررره

وسط راه هم رفتیم من یه آیسد ماچا لته گرفتم که به لعنت خدا هم نمی ارزید. قشنگ انگاری برگ پنیرک ریختی توی شیر -_-

شانس آوردیم اسهال نشدم! دیگه خلاصه تجربه شد دیگه ازین غلطا نکنم.

امروز هم که بیست و یکمین روز ماه رمضان باشه اولین روزه امسالم رو گرفتم. 

دیشب استانبولی سیب زمینی پختم که اونم مزه جهنم میداد. ولی دیگه ساعت 12 اینا خوردم خوابیدم چون نا نداشتم با اون پیاده روی که کرده بودم -_-

سر کار هم رفتم

ایشالا خدا قبول کنه!

برای افطاری یه سوپ طور با عدس و گندم گذاشتم. و میخوام املت اسفناج هم بذارم. در کنار چای نبات و خرما و نان تست :))) تقابل سنت و مدرنیته :))))

دیشب یه سری پرتقال خونی کوچولو از فروشگاه ارگانیک کنار خونمون گرفتم که مزه بهشت میداد. درسته گرون بود ولی امروز بازم خریدم ازش. تقریبا یه یه کیلو. لامصب تمام خوراکیا منو یاد بابا میندازه

اینقدر به هم میپریدیم و پاره میکردیم همو، ولی این مهربونیاش هیچوقت یادم نمیره. که به آب و آتیش میزد تا هر خوراکی که دوست داشتم و میدونست و میتونست رو برام بیاره 

کل عشق و محبت بابا توی میوه و خوراکی دادن خلاصه میشد برای من 3> عزیزم!

 

  • ۲۲/۰۴/۲۳

نظرات  (۲)

  • ربولی حسن کور
  • سلام

    آقا باورتون میشه من تا به حال فکر می کردم شما بخش کامنتهاتونو بستین؟

    الان که کامنتتونو دیدم اومدم و اینجا را کشف کردم!

    پاسخ:
    نه نه بازه کامنتهام
    خوش آمدید، قدم رنجه فرمودید ^_^

     توصیف طعم ها و مزه ها 10/10

    پاسخ:
    هه الان دوباره خوندم، دقت نکرده بودم :) مرسی :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">