آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

1210

| شنبه, ۶ آگوست ۲۰۲۲، ۱۰:۰۳ ب.ظ

عشق برایم امیدواری به ناممکن بود. آرزوی محال....

 

داشتم این وبلاگه رو میخوندم. این جمله خیلی حال الانم بود!

قبلا هم گفته بودم که احساس تنهایی من خیلی عمیقه؟ هر بار هم با کوچکترین محرکی سر باز میکنه این زخم

امروز هم عصر که چند بار با ع تماس گرفتم تا بهش پیشنهاد بدم بریم قدم بزنیم و گوشیش نگرفت باز حس تنهاییم زد بالا. من عجیب توی این شهر غریبم!

داشتم با خودم فک میکردم که اگه ع دوست دختر پیدا کنه واقعا تنها میشم من. اون نزدیکترین و صمیمی ترین دوستمه و خب اگه دوست دختر داشته باشه قطعا از همدیگه فاصله میگیریم

شاید باید روابطمو گسترش بدم. شاید که نه! باید! ولی خیلی سخته برام. افسرده شدم؟ نمیدونم! شاید! ولی خب ایرانم که بودم همین بودم. همیشه تنها. داشتم دو هفته پیش که با ع رفته بودیم روی اون نیمکته نشسته بودیم بهش میگفتم. من حتی زمانی که دوست پسر داشتم هم این حس تنهایی باهام بود. کرک و پرش ریخته بود طفلک!

همین دیگه. خواستم در جریان تنهاییام باشین...

  • ۲۲/۰۸/۰۶

نظرات  (۴)

کدوم شهرید مگه؟

پاسخ:
من ایران نیستم
شاید بهتر بود بگم توی این کشور!

اااااااای بابا

خیلی دورید که

پاسخ:
بله خیلی

مسیرتون اگه خورد اینوریا یه سفر مهمون من😁

پاسخ:
مچکرم. کجا هستین که بلیتو بگیرم؟ :D

جت شخصیت رو سوار شو،روی روستای میانا با چتر بپر پایین میام به هوات😁

پاسخ:
به به! قطعا!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">