آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

1239

| شنبه, ۱۵ اکتبر ۲۰۲۲، ۱۲:۲۱ ق.ظ

جمعه، شب، داخلی. ۱۲:۰۵ بامداد شنبه 😜

 

دیروز پنجشنبه بود و روز میتینگم

صب پاشدم. ساعت هشت اینا. نشستم ریپورتم رو حاضر کردم و رفتم حموم و دوازده رفتم دانشگاه. پسره اومد بردمش لب و یکم نشستم و بعدش اومدم بالا که برم میتینگ

مستینگم بد نبود. لپ تاپم رسید دستم بلخره. یه لپ تاپ دل گرفت برام. خوبه. اما هنوز روشنش نکردم! واقعا شاید پیر شدم. اصلا فرصت نکردم روشنش کنم!!! بعد از میتینگ ناهار خوردم و ساعت چهار باید میرفتم سر کار جدید داخل دانشگاه. ع زنگ زد سر راهم رفتم پیشش و لپ تاپمو باز کرد. بعدشم د بدو رفتم اونجا. تا ساعت هشت و نیم شب هم سر کار بودم

اونجا اول یکی از خانوما من رو با محیط و وظایف کمی آشنا کرد تا آقای رییسمون اومد که انصافا خوب چیزی هم بود😄 فک کنم تو باشگاه زیاد دیدمش. خیلی خیلی ورزشکار بود. دیگه اونجا چرخیدم و کمی کار انجام دادم و بعد از اون رفتم اتوبوس که بیام خونه. اما دیدم کارت و کلیدام نیست. داشتم سکته میکردم! خلاصه زنگ زدم پسر هندی آفیس گفتم میز و کشومو نگاه کنه که گفت اینجاس! تا پیاده رفتم آفیس و برگشتم نیم ساعت شد! واقعا خر روز نیم ساعت از در دانشگاه تا آفیس پیاده میرم و میام :| خلاصه دیگه تا اومدم خونه فک کنم نه و نیم بود دیگه. شام چی خوردم؟ یه آووکادو با یه عالمه ذرت مگزیکی! دیگه یه کمم با خانواده حرف زدم و جوجه برام قصه گفت من خوابیدم ^_^
امروزم که صب زود پاشدم . زود یعنی مثلا هشت! دیگه یه کافی خوردم و رفتم باشگاه. ۹:۵۰ تا ۱۰:۴۰ ورزش کردم، با مامان اینا حرف زدم بعدش کلی. ازونور هم رفتم دانشگاه. تا نزدیکای دوازده با ع و دوستش نشستم حرف زدن و بعدش رفتم آفیس. اساینمنتا رو تموم کردم. پول کنفرانس رو ریختم. یکی دو تا کار اینیلی انجام دادم. آها، کانترکتم رو میخواستم امضا کنم که سر همون با ع دعوام شد. دیگه دو و خورده جمع کردم بیام خونه. سر راه رفتم تن ماهی بخرم که نداشت. جاش چار تا تیکه مرغ خریدم که خوب بود. ناهار همونو با یه تیکه نون خوردم. دیگه بعدشم که کلی نماز خوندم و خاضر شدم رفتم سر کار

سر کار هم یه سوتی بد دادم و پول درینک یه میز رو از یه میز دیگه گرفتم که خیلی بد شد. اونام نفهمیدن و حساب کردن... دیگه به زنه منیجره گفتم و خوشبختانه زیاد سگ نشد. آخرشم ۱۰:۲۰ اومدم خونه

فردا میخوام برم دوباره ساعت بگیرم. چون قبلی رو سه شنبه بردم پس دادم🫣 چون چند تا خش رو صفحش افتاده بود. برم دستکشمم بگیرم خیالم راحت شه. رو مخمه این دستکش سبز. البته قشنگتر از مشکیه ولی هیچیم به هیچیم نمیاد

خیلی خستم هر روز کلی کار دارم کلی میدوام و به هیچ جا هم نمیرسم

پریشب‌ خواب مادربزرگ رو دیدم

خواب دیدم با استادم بودم و یه جایی توی راهرو دیدمش و کلی بغلش کردم و گریه کردم

به استاد ص گفتم ببخشید من خیلی وقته مادربزرگمو ندیدم باید برم پیشش و ازش جدا شدم

وقتی تو خواب بغلش کردم حس بغلش همون بود

حتی نمیدونم زندس؟🥹 خیلی غمگین میشم وقتی بهش فکر میکنم

ای خدا.... ای خدا..... 

 

هر بار هم که با خواهر حرف میزنم از اوضاع بد مامان میناله که روز به روز بدتر میشه

مریضیش پیشروندس

خدایا خودت کمک کن... خیلی اینا غمن توی دلم ولی نمیتونم هیچ کاری بکنم. هیچ کاری.... هیچ کاری از دستم بر نمیاد و من مستاصل ترینم :(

  • ۲۲/۱۰/۱۵

نظرات  (۲)

روز و روزگار خوش

چرا نمی دونید زنده است یا نه؟ جدیدن دنبالت می کنم...اگر فکر می کنی سوالم جنبه فضولی داره ج نده.

پاسخ:
سلام. خوش اومدین…
چون که از وقتی من اومدم همه چی تغییر کرد و الان مدتیه که خانه سالمندانه. و از خیلی وقت پیش من نه تونستم ببینمش و نه باهاش حرف بزنم هیچ :(
  • خانم مهندس
  • سلام 

    آرزوی سلامتی برای مادر و مادر بزرگت دارم. ولی همون طور که خودت گفتی وقتی کاری ازت ساخته نیست بهترین کار همین ادامه به زندگیه و اینکه واست اگه مقدوره تند تند از اموالشان باخبر بشی . 

    در مورد زیاد بودن کارها هم دقیقا درست گفتی. من هر روزی که میگذره میگم اگه فردا فلان کار و فلان کار رو بکنم دیگه یک ماه کاری ندارم . ولی همون فردا دقیقا برای یک ماه روز و شب کار پیدا میشه و هر چی میدونی فردا هم کلی کار مونده که باید انجام بدی

    پاسخ:
    ممنونم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">