آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

1304 هفته ای که گذشت

| شنبه, ۴ مارس ۲۰۲۳، ۱۱:۴۱ ق.ظ

شنبه، 4 مارچ 2023، 10:50 صبح، داخلی، دانشگاه!

خیلی وقته ننوشتما! این هفته هر روز TA داشتم و خب روزای اول خیلی استرس داشتم. ولی به مرور دیگه روون شدم!

دوشنبه اولین روز تی ایم بود. صب رفتم دانشگاه و ویدیوهاش رو دیدم و کلی خوندم و ظهرم رفتم تمرین کردم و خب روز اول به خیر و خوشی گذشت. اون روز صبح که رفتم دانشگاه دیدم یه کوله رو صندلیمه. البته شناختم کوله مال کیه. ولی دیگه کاپشنمو گذاشتم و رفتم. ع گفتش که دوستش ا ویکند اینجا بوده و خوشش اومده و میخواد بیاد اینجا بشینه. دیگه بعد از کلاسم که اومدم دیدم مانیتورشم آورده و حسابی موندگار قراره بشه. البته یه خورده قضیه برام بودار و عجیب بود که چرا باید بعد از این همه مدت آفیس خودشو ول کنه بیاد جایی که حتی اکسس نداره! نمیدونم که!

یادم نیست شبش چه کار کردم. 

سه شنبه صبح تراپی داشتم! صبح زود پاشدم. و حدودا هشت دانشگاه بودم. دیگه جلسمون از هشت و نیم بود تا قبل نه و نیم. من از مشاورم خوشم اومد. این دفعه آقاست، بر خلاف دفعات قبلی. امیدوارم که خوب پیش بریم. 

سه شنبه هم رفتم تی ای و عصری جمع کردم رفتم جیم. 

روز چهارشنبه صب رفتنی دانشگاه ا رو دیدم و با هم رفتیم آفیس. من رفتم تی ای و بعد از تی ای میخواستم برم باشگاه که بهم مسج داد و رفتیم کارتامونو عوض کردیم که جفتمون اکسس داشته باشیم. اینجا تازه بعد از هزار سال شمارمو گرفت. اونم از ع!

خلاصه، رفتم و برگشتم و نشستیم یه کم کار کردیم. عصر اینا زودی رفتن و من هم رفتم یه مراسمی شاممو خوردم رفتم خونه.

پنجشنبه باز صب اومدم دانشگاه قبل تی ای. بعدش هم نشستیم تا ده شب کار کردیم. مسخره بازی هم کردیم. شب هم با هم برگشتیم. 

کل این هفته من عدس پلو داشتم برای ناهارا و یه سالاد سیب زمینی تخم مرغ آشغالی آماده خریده بودم که مزه سگ میداد. نمیدونم چرا اینقدر شکر میریزن تو هر کوفتی که میخوان بخورن! ولی به ناچار با یه کم زیتون یا خیارشور همونو میدادم پایین. هفته سختی بود از نظر غذایی :(

خلاصه، روز پنجشنبه هم برای خودم ماهی درست کردم تا یکم تنوع بشه و دیگه حالم اینقدر بهم نخوره....

جمعه که بشه روز آخر تی ای و روز میتینگم دیروز بود. خیلی ناراحت بودم از عدم پیشرفت و این که هیچی بلد نیستم. صبح با پسر چینی آفیسمون قرار گذاشتم رفتم پیشش و یکمی در مورد دیتا و این که اصلا این ریزالتایی که اکسپورت کردیم چه کوفتی هست حرف زدیم و قد اپسیلونی از این اعداد و ارقام سر در آوردم. حالا کل هفته هم ویدیو دیده بودم و کتاب پیدا کرده بودم و مطالعه هم کرده بودم. اما مشکل تمرکز حواس داشتم و خب این بود وضعیتم

جلسه آخر تی ای خیلی باحال بود. دیگه شاخ شده بودم واسه خودم. یه گروه دانشجو داشتم و باهاشون در مورد ریسرچ خودم حرف زدم و خلاصه خیلی کول بود. کل آزمایششونم خودم انجام دادم براشون :))))

دیگه با حالی نزار بلافاصله از لب رفتم پیش استاد. گفتم بهش راستشو بگم. گفت چه خبر؟ گفتم نو پراگرس. کانفیوزد و این چیزا. کم مونده بود گریم بگیره از حجم نادانیم. گفت ایرادی نداره. پس ما چرا اینجا هستیم؟ پی اچ دی یعنی همین! گفتم من تازه فهمیدم این اعداد چیه. گفت خب این یعنی پیشرفت. همین که داری خط به خط از کدت سر در میاری یعنی پیشرفت. یه کلمه هم بفهمی یعنی پیشرفت. و من دیگه از اینجا به بعد کلماتشو نمیفهمیدم. فقط دوست داشتم بغلش کنم. مگه میشه آدم اینقدر ساپورتیو؟ اینقدر خوش رفتار؟ فک نمیکنم تا حالا هیچ کسی باهام این رفتار رو داشته باشه تو زندگیم. وقتی اومدم بیرون خودمو تو آینه دیدم و چشام اشکی بود. واقعا رقیق شده بودم. آخه چرا تو اینقدر خوبی مرد؟ من واقعا خدا رو شکر میکنم به خاطر این که این آدم استادم شده. 

البته گاوم هم کم نزایید! چون قرار شد تا آگست امتحانمو بدم و این امتحان چیزیه که هیچی ازش نمیدونم. و هیچ ایده ای براش ندارم 

گفتم خوب شد گفتی چون میخواستم به رفتن به ایران فک کنم. گفت برنامت چیه؟ گفتم برنامه ای ندارم فقط بهش فک میکنم. تعطیلات ایران رو پرسید و بهش گفتم ترجیح میدم ذهنم آروم باشه برم. گفت خب بعد این امتحانت میتونی بری. آخرشم گفتیم بذار ببینیم حالا چی میشه!

امروز دیدم که ابی داره میاد سمت ما. خیلی شدید هولم که بلیتشو بخرم اما حجم تنهایی من اینقدر بزرگ است که هیچکسو ندارم باهاش برم. هی میگم دوتا بخرم بعدش اگه کسی پیدا نشد یکیشو میفروشم. نمیدونم چه کار کنم. خیلی هیجان دارم از فکر این که شاید برم کنسرتش ^_^

دیشب رفتم جیم قبل اومدن خونه. بعدشم رفتم یکمی خرید کردم. ماست و کمی خرده ریز گرفتم. ع هم رفت خرید بلخره و گفتم برام مرغ و ماهی خرید. تا ساعت یک داشتم اونا رو بسته بندی میکردم. مرغ هامو در بسته های زعفرونی، با زعفرون و ادویه و ماست، جوجه ترش، با گردو، سیر، پیاز و ادویه و یه بسته کوچیک هم برای پنه فریز کردم. ماهیا هم کوچیکتر خورد کردم که هم زودتر حاضر شه هم وسطش طعم زُخم نده! صب امروز که پاشدم یه ساندویچ پنیر و تخم مرغ و اسفناج درست کردم با خودم آوردم یونی. چیز مفید و نگه داریه! دیشب بیکن مرغ هم خریدم. فردا امحانش میکنم ببینم چطوریه! واقعا صبونه ها دیگه دلم نمیخواست چیزی بخورم اما این دوتا ایده خوب باشه عالی میشه. باید تخم مرغ و شیر هم بخرم. حالا شاید یکم دیرتر خریدم که یخچالمون هم جا باز بشه. 

آعها! امروز صب که پاشدم حس کردم حجم بسته های مرغم خیلی زیاده واسه همین دوباره درشون آوردم و چون کامل یخ نزده بودن هر کدومشو دو بسته کردم! یکی از مرغ ترشها رو هم گذاشتم بیرون که امشب بخورم ببینم چه کردم!

اینم از اینمون.

مشاور هم بگم. حالا جلسه اولی کار خاصی نکردیم. ولی در کل حسم خوب بود. همین :)

دیگه چی مونده؟ امیدوارم بتونم برم کنسرت. خیلی دوست دارم. خدایا یکی پیدا بشه بهم بگه بیا با ما بریم کنسرت رو. میدونی که کیو میگم ;)

 

  • ۲۳/۰۳/۰۴

نظرات  (۱)

عزیزم رو تنهاییت تمرکز نکن ، بهش به دید یه فرصت «موقتی» نگاه کن، وارد دنیای جدیدی شدی، قشنگگگگ شروع کن به کند و کاو در این کشور جدید. آدم تو تنهایی خیلی بهتر میتونه این کارا رو انجام بده. یادت بیار وقتی که تو ایران بودی و با خودت بودی اگه میرفتم اونجا، فلان تجربه رو میتونستم داشته باشم، فلان جا برم و ازین صحبتها، خودت رو معطل تنهاییت نکن ، لیست کارها و آرزوهایی که برای اونجا در سر داشتی رو بنویس و تو اوقات فراغتت (هر چند خیلی کم باشه) رو اونا تمرکز کن. 

 

پاسخ:
درسته! مرسی بابت این کامنت. یه وقتایی آدم باید برگرده به عقب نگاه کنه تا یادش نره چی بود و چی شد!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">