1337
دیروز رفتم سر کار. یک ساعت و نیم فقط! البته بد نبود. زودی برگشتم و رفتم سوپرمارکت نزدیک خونه تا یکم گروسری بخرم. دم در آهنگ دد.ی ش.ک..ری رو پلی کردم و رفتم تو. یه مرده هی حس کردم میخواد سلام بده بهم. اومد جلوتر و هی قفلی زد که یو آر بیوتیفول و اهل کجایی و این شرو ورا
قشنگ مات و مبهوت نگاه میکرد
حالا من اصن قشنگ نیستم!
بعد رفتم تخم مرغ بردارم دم یخچال دوباره خوردیم به پست هم. بهم گفت ازدواج کردی؟ گفتم نه! گفت منم سینگلم. گفتم باشه
مرتیکه خل آخه
امروز چهارشنبه بود. 14 جولای
الان اومدم پست جدید بذارم پست نیمه قبلی رو دیدم و دیگه گفتم هم یه کم تکمیلش کنم و هم همینجا بنویسم واتس گوعینگ آن...
خب... حقیقتش جز این که فهمیدم اون یارویی که بهم مسج میداد در حال موازی کاریه و با یکی دیگه هم میره و میاد و خودشم یه روزی دست سرنوشت راهی خونه ما کرد و تا منو دید رید به خودش و دیگه مسج نمیده اتفاق خاص دیگه ای رخ نداده :))))
ع میگه خوب شد زود فهمیدیم. میگم تنها دلخوشیمونم شده همین که زود بفهمیم این چیزا رو
والا
هر چند یارو چنگی هم به دل نمیزد. اما خب هرکی میشناختش میگفت پسر خوبیه
اینم از دومین پرونده مختومه این چند وقت اخیر
جز اینا دیگه مشغول رفتن باطل به دانشگاه و برگشتن به خونه ام. یوگا رو هم شروع کردم. حالا شاید فردا هم برم. یادم نبودش اصلا!
حالا بخوابم صب پاشم تو خونه درس بخونم و کار کنم انشالله تا ظهر خدا بزرگه
فعلا همین
مراقب خودتون باشین
یه خبر بزرگ دیگه هم دوشنبه از ایران اومد برام که به امید خدا یه کم دیرتر ثبتش میکنم... فقط این که باعث ریخته شدن اشکم شد.
انشالله که خیره
- ۲۳/۰۶/۰۵
ان شالله که اشک شوق بوده