1339. Lonely me
از صبح میخوام پست بذارم و بعد برم سراغ درسام. اما نمیشه
الان ساعت 20:23 روز سه شنبه، 20 جون هست. از صبح گفتم بشینم درس بخونم. آیا تا الان یک کلمه کار انجام دادم؟ خیر
نمیدونم چه مرگمه
هر ماه نزدیکای پریودم که میشه این حال بد بر من غلبه میکنه
این ماه اینقدر خواب دارم که گفتم نکنه کم خونی گرفتم. قرص آهن رو زودتر شروع کردم
نمیدونم. حس تنهایی بسیار شدید و عمیقی من رو در بر گرفته. نمیدونم چاره اش چیه.
ظهر گفتم ناهار بخورم و درس بخونم. باز نخوندم
گفتم بعد از ظهر چرت بزنم پاشم بخونم. نخوندم
گفتم ناهار فردا رو بار بذارم و بشینم بخونم. بازم نشستم و دارم پست میذارم
چه مرگمه پس؟
همش دلم گرفته
نمیدونم چی دلتنگیمو برطرف میکنه
آره خیلی عمیقا دوست داشتم کسی تو زندگیم بود تا تنهاییمو باش قسمت میکردم. از طرفی هم میدونم حالا که نیست از تنهاییم لذت ببرم و با خودم خوش بگذرونم. اما واقعا نمیشه. نمیدونم چرا. شاید چون هیچوقت یاد نگرفتم. خونوادم یادم ندادن. یا هرچی
نمیدونم کتاب بخونم، فیلم ببینم، برم میت آپ شرکت کنم یا چه خاکی تو سر زندگیم بریزم تا از این رخوت و بدحالی دربیام.
بدبختی این که انرژی و حوصله انجام کارا و وظایفم رو هم ندارم و همه چی رو به تعویق میندازم
چند روزیه که بارون نان استاپ داره میباره و به شدت یاد رشت افتادم
انگار پاییز رشته...
چرا سرنوشت زندگی احساسی من اینجوری شد؟ زندگی من از بیرون دل میبره و از درون زهره...
*** الان نگاه کردم دیدم بعد از هشتگ پایان نامه، هشتگ تنهایی هام بیشترین مطلب رو داره.
کاش به زودی بتونم ادامشو با هشتگ دوتایی ها بنویسم...
همین دیگه. فعلا!
- ۲۳/۰۶/۲۰
دلتنگی همیشه با صحبت حل میشه