آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۲۴ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

385

| دوشنبه, ۲۷ نوامبر ۲۰۱۷، ۰۱:۲۷ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۷ نوامبر ۱۷ ، ۰۱:۲۷

384

| يكشنبه, ۲۶ نوامبر ۲۰۱۷، ۰۱:۴۴ ب.ظ

کم کم دارم حس میکنم فعلا باز قصد ازدباج ندارم...

383

| يكشنبه, ۲۶ نوامبر ۲۰۱۷، ۱۱:۲۶ ق.ظ

گاهی وقتا فکر میکنم اگه دوس پسر نداشتم وضعم خیلی بهتر از الانم بود....

382

| يكشنبه, ۲۶ نوامبر ۲۰۱۷، ۱۱:۱۳ ق.ظ

ماجرا از اونجایی شروع شد که از مجتمع آموزشیم بهم زنگ زدن و گفتن واسه تعطیل بودن یکشنبه میخوان شنبه بین التعطیلین رو هم تعطیل کنن!

منم از خدا خواسته قبول کردم و تصمیم گرفتم بتازم به سوی دیار جوجه جانم^_^ و اینگونه دو جلسه از کلاسهای آموزشگاه نزدیکمونم مرخصی گرفتم و صبح پنجشنبه رفتم پیش جوجه. کلی خوب بود . دیدارمون تازه شد. جمعه ش داداش و زنش اومدن و یکشنبه شب با هم برگشتیم. ساعت ۱ رسیدیم، تا ۲ دوش گرفتم و وسیله جمع کردم و مث طفلکیا ۵:۱۵ پاشدم حاضر شدم واسه رفتن به شهر دانشگاه :|

خلاصه که بعد از تلاش و کوشش فراوان ساعت ۶:۴۵ ماشین گیرم اومد و نزدیکای ۱۱ رسیدم. رفتم یه سر به بچه های خوابگاه زدم و ۱۱:۳۰ رفتم پیش استاد. استاد فرستادم پیش یه آقای دکتری داخل شهر و با اوشون هم صحبت کردم بابت دیتا که گفت اوکیه. دوباره برگشتم پیش استاد. یه تمرینی بهم داد و گفت که باید تا جمعه مقالتو بفرستیم. الانم که یکشنبه شب داره تموم میشه مقالم رو پامه. بعله. یه همچین استاد جدی ای داریم ما!!!

خلاصه که دوشنبه شب پیش بچه های خوابگاه موندم. نشون به اون نشون که شلوار جین از ساعت ۵ صبح دوشنبه الی ۱ بامداد چهارشنبه از باسنم پایین نیومد که نیومد.... سه شنبه هم باز بعد از کلی به جواب نرسیدن یه سری تغییرات جزیی دادم تو تمرین قبلیم بردم پیش استاد که گفت عالیه!‌همینه! بشین متن مقاله رو بنویس! اما وقتی اومدم خونه دیدم خیر همینم نیس. واسه همین هنوز هیچ کاریم پیش نرفته. به جز یه جاهای کوچیکی از متن مقاله. همین فقط. برم بشینم یه کمی سر و کله بزنم با تمرین ببینم چه می‌شود... راستی جمعه امتحان کمربند دادم ^_^