آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۱۶ مطلب با موضوع «من و آرزوهام» ثبت شده است

۶۳۲

| شنبه, ۳۰ مارس ۲۰۱۹، ۰۹:۱۱ ق.ظ

دست به یک اقدام ان.ق.لابی زدم. یه حرکت ناگهانی

در همین راستا امسال سال اقدام و عمل رو به جلو خواهد بود!

خودمم موندم

در حال رو انداختن به یکی از دوستام هستم در راستای همون موضوعی که خیلی وقته فکرم رو مشغول کرده

حرکتم ریسکی بود میدونم

اما خب این دوستم رو من اصلا نمیبینم

تازه اون موقعا خودش بهم این پیشنهاد رو داده بود

من فقط میخوام یادآوری کرده باشم

از خودم انتظار نداشتم

استرس دارم که کارم درسته یا نه

اما خب توکل بر خدا

خدایا به تو توکل کردم

اگر خوبه کمکم کن

و اگر بده اصلا فکرش رو از سرم دور کن

آخه این لامصب چرا اینقدر خوبه خب؟

#سیاوش میخونه



بعدن نوشت: مثکه این راه هم جواب نمیده :(‌ نَــــــع :((


553

| دوشنبه, ۶ آگوست ۲۰۱۸، ۰۴:۰۱ ب.ظ

یادم باشه واسه رسیدن به هدفم تمام تلاشم رو به کار ببندم. تا نیاد یه روزی که بابت اینکه از همه توانم استفاده نکردم پشیمون شم...

روزمرگی

| دوشنبه, ۱۲ ژوئن ۲۰۱۷، ۰۶:۱۱ ق.ظ

برام خیلی عجیبه که اون که من فک میکردم زندگی رخوت انگیزی داره بهم میگه افکارت شبیه یه دختر هیجده نوزده سالس! واقعا کپ کردم. اما نباید بذارم چیزی و کسی روی کیفیت زندگی من تاثیر بذاره. خب منم فک میکنم اون ولخرج و بی هدف و بلندپروازه. منم فکرایی تو کلمه. دیشب که فک کردم دیدم حداقل یه سری هدفای کوتاه مدت و بلند مدت تو ذهنم دارم و تا اینجای کارم یه چیزایی توی توشم ریختم. نباید خودمو ببازم. حس آدمای پیری رودارم که آخر عمری حساب کتاب میکنن ببینن چیزی به این دنیا اضافه کردن یا نه. ولی من قطعا به خودم چیزایی اضافه کردم و بیشتر ازین هم خواهم کرد. راجع به زندگی و آینده باید بگم که از روزمرگی خوف دارم. اما تا حالا هر تصویری ساختم روزمره بوده و منم دیگه داشتم باهاشون کنار میومدم. شاید حرفای دیشب هم یه تلنگر واسه من بوده باشه. اما چیزی که مطمئنم اینه که از سبک زندگی خیلی از اطرافیانم خمیازم میگیره و امیدوارم که بتونم سبک خودمو خلق کنم. 

با هم بشینیم فیلم ببینیم، دوتایی!

| سه شنبه, ۶ ژوئن ۲۰۱۷، ۰۶:۴۴ ب.ظ

و خوب بنگرید، که شاید تفریحات سالم امروز شما آرزوهای برآورده نشده پسر و دختر جوانی باشد...

329

| سه شنبه, ۱۱ آوریل ۲۰۱۷، ۰۹:۱۳ ق.ظ

به این فک کردم که اینجا یه خونه اجاره کنم و بمونم همینجا کار کنم. تدریس کنم. اما بعد این فکر به سرم زد که برم عسلویه. اونجا نمیدونم واسه یه مهندس صفر کیلومتر اونم خانوم کار هست یا نه. اما میرم همونجا. دلم... درست نیست بگم،ولش...

نمیدونم چرا از نظر رابطه عاطفی ای که دارم به پوچی رسیدم. چرا اینطوری شد نمیدونم... یعنی زن و شوهرا هم همینجوری به بن بست میرسن؟ نمیدونم چمه. شاید این روزا بیشتر به این فکر میکنم که انتخابم اشتباه بوده. خودش هم یه چیزایی فهمید. اما دوس ندارم که رابطه و ازدواج مانع رشدم بشه. نمیخوام بشم یه زن خونه دار که همش در حال در جا زدنه... 

249

| چهارشنبه, ۲۷ آوریل ۲۰۱۶، ۰۲:۴۵ ق.ظ

نذر کردم. همین وقت اذان نذر کردم و اگه کارم جور شه اولین حقوقمو اول گفتم بدم به چندتا آدم بیچاره، بعد یهو به سرم زد که همشو بدم محک. بعدشم یه گوسفند پخش کنم بین چند تا آدم که واقعا گرسنه هستن. ایشالا که خدا به همین وقت اذان حاجتمو میده و منم نذرم رو ادا میکنم.حواسم هست که چندتا نذر ادا نشده دارم. اما این یکی دیگه راه ادا نکردن نداره. آدم پول داشته باشه هر از گاهی یه کار خوب میکنه. من عاشق اینم که کار خیر بزرگ بکنم. اما خب دستم تو جیب کس دیگه س.

ارشد قبول شدم. البته فراگیر. خیلی حس خوبی بود. اصلا انتظار نداشتم. نه درسشو خونده بودم و نه تخصص و رشته م بود. اما خب قبول شدم. من خیلی چیزا رو یه نشانه میگیرم. مثل همین قبولی یهویی! یا مثل همین سرچی که زدم ببینم این رشته رو اون جایی که خیلی دوس دارم میخوان یا نه و لینکی که یهویی به چشمم خورد و فرمش رو پر کردم. چقدر دلم روشنه! یه حس خوبی بهم میگه همین جا میرم سر کار. خدا جونم میشه؟؟؟ خیلی چشمم به دستاته که دستمو بگیری...