آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۲۶ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

431

| شنبه, ۲۰ ژانویه ۲۰۱۸، ۱۲:۳۶ ق.ظ

دیشب فوضولی کردم به استاد پیام دادم. گفت فردا زنگ بزن راجع به پایان نامه صحبت کنیم. استرس گرفتم. چی بهش بگم ای خدا!

430

| جمعه, ۱۹ ژانویه ۲۰۱۸، ۱۱:۳۳ ق.ظ

خیلی سرخوشم من.. هر چقدرم دعوام میکنم توفیری نداره..

429

| جمعه, ۱۹ ژانویه ۲۰۱۸، ۰۹:۵۱ ق.ظ

چه اس ام اسی نیکوتر از اس ام اس واریز به حساب؟‌ ×ـ×

428

| جمعه, ۱۹ ژانویه ۲۰۱۸، ۱۲:۳۸ ق.ظ

همین الان اگه استاد زنگ بزنه هیچ زری ندارم براش بزنم. نمیدونم با چه اعتماد به نفسی کارامم نمیکنم:|

 چهارشنبه امتحانامو دادم و جفتشونم نمره خوبی گرفتم. بعد ظهر آموزشگاه بودم تا شب که له اومدم خونه. فردا صبحشم باز باید میرفتم آموزشگاه. خلاصه که دیروز بعد آموزشگاه کاری نکردم. جز عصر که رفتم باشگاه. شبم ساعت ده و نیم خوابیدم بدون مسواک و دسشویی و هیچی. ساعت سه پاشدم رفتم دسشویی. ولی نمیدونم چرا شبا اینقدر بد میخوابم که صبا وقتی پامیشم بیشتر خسته ام. برم بشینم برنامه ریزی کنم من تنبل کارام رو پیش ببرم. دیگه بهانه ای قبول نیست.

کمک! تمرکز ندارم:(

| دوشنبه, ۱۵ ژانویه ۲۰۱۸، ۰۸:۳۳ ق.ظ

خاک تو سرم که دکترا ثبت نام کردم و نمیخوام برم امتحان بدم. آخه بگو چرا ثبت نام کردی و بدتر از اون چرا همه جا هم چو انداختی؟؟ خر خر خر

دیروز استاد زنگ زد بیچاره دید من زنگ نمیزنم خودش زنگ زده چیکار کردی. منم که چارشنبه امتحان دارم. اه. 

دیروز میخواستم برم باشگاه که مسیج دادم به مربیم و نرسیدم برم. گفت که اون دختره که اون روز باهام دعوا کرد رو بیرونش کرده. منم دو نقطه دی شدم! 

اومدم حین درس چایی بخورم تا دستمو اوردم بالا زارت چایی ریخت رو کارت ورود به جلسم:|

احتمالا لپ تاپم ویروسی شده. یهو درایو سیش هی فری اسپیسش کم و کمتر میشه. از وقتی دو ساعت پیش روشن کردم تا حالا نزدیک پنج گیگ خود به خود از فضاش کم شده!!! دارم آنتی ویروس نصب میکنم:|


426

| يكشنبه, ۱۴ ژانویه ۲۰۱۸، ۰۱:۰۴ ب.ظ

عجب اسپری دو فازی خریدم! دستم طلا. واقعا خالی خالی عین سشوار معمولی عمل میکنه. البته امروز پس سرم رو یکم فقط باد گرم سشوار گرفتم اما قشنگ ازش راضیم. پولدار شدم سرم موهه رو هم می‌خرم انشالله :)

425

| يكشنبه, ۱۴ ژانویه ۲۰۱۸، ۱۲:۰۹ ب.ظ

دیگه فک کنم تا همیشه سوهان بستنی منُ یاد خوابگاه بندازه فقط!

424

| شنبه, ۱۳ ژانویه ۲۰۱۸، ۱۲:۲۶ ب.ظ

کشته صرفه جویی کردنمم. غروب برگشتنی یه شلوار قشنگ طوسی خریدم واسه خودم. تازه اونم با کارت پس اندازیم. حالا هی هم پشت ویترینا استپ میزدم. جالب اینجاست که انگیزه والای من ناشی از اینه که همچنان حقوق نگرفتم. بعد زنیکه امروز رفتنیش بهم میگه خانوم فلان شما مشکلی ندارید؟

دندونی که پر کردی دیگه انگشت زدن بهش اون انگشت زدن سابق نمیشه. اه موهای تنم سیخ میشه از اون صدای مصنوعیش:|

یکی از شاگردای فسقلم سر کلاس گریه کرد. اونم سر استیکر:| 

بعد کلاسم گریه کرد. سر لیوان!

به من میگه با از اینا که انگشتتو میزنی صداتو میفرسته به مامانم بفرست بگو لیوانمو برام بیاره. آخرشم زد زیر گریه!


423

| شنبه, ۱۳ ژانویه ۲۰۱۸، ۰۱:۵۱ ق.ظ

سه شنبه بعد اموزشگاه رفتم پیش ییل که از کتابخونشون واسم کتاب بگیریم. بعدش رفتیم سینما حریم شخصی. واقعا مزخرف و چرت بود. بعد سینما هم رستوران. بعد اون یه کمی دور دور و رفتیم یه چیز خوشمزه هم خوردیم و اومدیم خونه نزدیکای دوازده بود. صبش پاشدم یه صبونه حاضری خوردم و زدم بیرون. سه تومن بیشتر تو کیفم نبود و دیشبشم که سرم مو خریدم ۵۵، ته حسابم شپش پشتک وارو میزد دیگه کل مسیر تا ایستگاه تاکسیا پیاده رفتم:) ... خلاصه که یه جا کارت کشیدم اس ام اس بانک اومد دیدم عه چرا حسابم ماندش اضافه تر از دیشبه. در صورتی که اسمس واریز هم نداشتم. راستی همچنان پول آموزشگاه دوره رو ندادن بهم... 

چهارشنبه از آموزشگاه که اومدم کلی سورپرایز شدم. چون جوجه جان اینجا دراز کشیده بود نقاشی می کشید. کلی با هم ذوق کردیم و بوس بوسی و بغل و شادی و بازی... اون روز حال نداشتم واسه همیم کلاسا رو یکم الکی کش دادم و درس ندادم. یکمی پرسش و مرور کردیم و اومدیم. خلاصه شب کلی خوب بود که جوجه جان اینجا بود. بعدش فردا صبحش هم همین آموزشگاه نزدیکه بودم و بعد کلاسم با جوجه رفتیم تا خشکشویی و یکم بیرون و عصری من خوابوندمش و کنارش دراز کشیدم خودمم. درس مرس کمپلت تعطیل. از چهارشنبه ییل هم اومد اینجا. پنجشنبه ناهار کباب داشتیم که فوق العاده سفت بود و بزور چنتا تیکه خورد هر کس. جمعه صب تا بعدظهر جوجه بازی کردیم و عصری رفتن. جوجه میخواست منم با خودش ببره قربونش بشم. یکمی هم لج کرد و گریه زاری اما بسلامتی رفتن. من با کمک ییل کالباس درست کردم و نزدیک ساعت نه گفت بریم قدم بزنیم. گفتم باشه.که نظرمون عوض شد با ماشین رفتیم قدم زدیم که یهو سر از کبابی در آوردیم! بعدش بستنی قیفی زدیم بر بدن و تا اومدیم خونه نزدیک ده و نیم بود. شب یکمی کارهای درسی کردم و یه گزارش آماده کردم تقریبا بفرستم بره واسه استاد. استاد چارشنبه هرچی زنگ زدم جواب نداد. منم دیگه سرم گرم بود بهش پیامم ندادم زنگم نزدم. موندم الان گزارش بنویسم و بفرستم یکمی هم مطالعه عمومی کنم همراه ران گرفتنام. اوه مای گاد که این هفته امتحان فنی حرفه ایم دارم.... کی اونو بخونم!!!!!!

این ماه هم خیلی ولخرجی کردم. ییل که بره سفر و خودمم سرم شلوغ شه پولام میمونه. البته پول حقوق ترم پیشمم مونده. ولی بازم خرید دارم. حداقل یه پالتو واسه سال دیگه باید بخرم. شال هم دلم میخواد بخرم واسه بیرون رفتنم. عروسی نین نزدیکه و حداقل باید یه کیف و کفش و ترجیحا یه شال واسه اونجا بخرم به علاوه کادو که مطمعنم باید یه چیزی رو پولی که مامان بابا بدن بذارم خودمم...

422

| دوشنبه, ۸ ژانویه ۲۰۱۸، ۱۱:۴۷ ب.ظ

نزدیک دو هفته ست که یه زندگی فوق انگلی رو در پیش گرفتم :(