آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۲۶ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

421

| يكشنبه, ۷ ژانویه ۲۰۱۸، ۰۴:۴۶ ق.ظ

دیشب رفتم یه جایی کپی بگیرم. یه زن و مرد بودن اونجا. تا رفتم تو مرده رو شناختم... همون خباثتی که یه ماه مونده به کنکور گند زد به زندگیم. به آرامشم... چه روزای وحشتناکی برای من بود. بله خودشون بودن. اونجا حتی اسم شاه پسرشونم آوردن و راجع بهش صحبت کردن تو اون مدت که منتظر بودم نوبتم شه یاد اون روزا افتادم و سعی کردم شماره موبایل زنه رو یاد بیارم که پسرش زرت و زورت باش بهم اس میداد. و حتی اون روز کذایی که برای آخرین بار شمارش افتاد روی گوشیم. جالبه که حتی دلم نمیخواست تف کنم تو صورتشون. بدم میومد ازشون اما دلم نمیخواست ازشون انتقام بگیرم. شاید دارم پوست میندازم! 

بله نشون دادم که از انتظار تو اون مغازه خسته شدم و چون کار اون زن طول کشید چند بار ازم عذرخواهی کرد. بدون اینکه نگاهش کنم گفتم خواهش میکنم...

خودمونیما، منم کم حماقت نکردم!

420

| شنبه, ۶ ژانویه ۲۰۱۸، ۰۲:۲۷ ب.ظ

آدم خوبیه اما به بعضی حرفاش و دیدش به آینده خودش که نگاه میکنم میترسم خب. این حق منه که یه زندگی نرمال خوب از نظر شرایط حداقل مالی داشته باشم. چرا باید قبل از شروع زندگی مشترک تو گوشم بخونه که ما هرگز نمیتونیم عین خواهرامون زندگی بسازیم؟ آیا بس نیس بدبختی کشیدن من؟ از الان حسرت به دل بمونم تا کی؟ پول همه چیز نیس اما یه فاکتور مهمه تو زندگی دو تا آدم. مخصوصا یه مقدار جسارت و بلندپروازی. من که یکی رو مث بابا و ننم نمیخوام؟ دوست داشتن خوبه، خیلی هم خوبه. این خیلی چیزا رو ضمانت میکنه و دلتو گرم. اما شرایط اجتماعی و ذهنی هم خیلی خیلی مقوله مهمیه...

در نهایت من با این حرفا خودمو راضی میکنم اما اون هم باید راضی بشه به تموم کردن...

همه جام تیر میکشه!

419

| شنبه, ۶ ژانویه ۲۰۱۸، ۰۱:۱۳ ب.ظ

هی میخوام فایلای صوتی و تصویری روانشناسانه واسش بفرستم، هی میترسم سو تعبیر شه و دودش بره تو چشمم. یعنی که مثلا به ضرر خودم برداشت کنه...

دوسش دارم اما عقلم میگه نه... اما خیلی عمر گذاشتیم پای هم. چرا؟

418

| شنبه, ۶ ژانویه ۲۰۱۸، ۱۰:۵۷ ق.ظ

اینجوریه که اولیا میان داخل، من باهاشون سلام علیک میکنم و تو دلم میگم چقدر قیافش آشناس. حتما مادر ممده. بعد سعی میکنم بخاطرش پاشم در همین حین میگم نه احتمالا مامان مهتیه. بعدش که نیم خیز میشم یادم میفته که آها این مامان حسینه که اون  ترم باهام صحبتم کرده بود. در نهایت میفهمم مامان علی بود مثلا😄😄

417

| جمعه, ۵ ژانویه ۲۰۱۸، ۰۱:۲۰ ب.ظ

این چند وقته که با جناب خان رابطم رو محدود کردم، هی وایفای گوشی رو روشن میکنم. هی کلید کنارش رو میزنم تا بالای گوشی رو چک کنم. هی زل میزنم به چراغ سبز بالای گوشی. دریغ از یک پیام شخصی. هر پیامی هم باشه یا از ایرانسله یا از همراه اول. توی اپ ها هم که همه یا از گروه یا از کانال. یه مهره سوخته تک افتاده ام. هیچ کس با من کاری نداره و اگر هم داشته باشه برای خودم نیست. امشب به این حجم تنهایی رسیدم. حلم به جواب نمیرسه. ارور پشت ارور. حوصله درس خوندن هم ندارم. اما چه کنم؟ تنها موندن بهتر از بعضی با هم بودنای برای فرار از اینجور تنهاییهاست...

416

| جمعه, ۵ ژانویه ۲۰۱۸، ۰۷:۴۲ ق.ظ

با دعای تعقیب نماز عشا پارسال تو گیر و دار تکمیل ظرفیت آشنا شدم. واقعا دعای بامسماییه. یه مدت تعقیبات نمازا رو میخوندم. این دعا نظرمو جلب کرد.رفتم سراغ معنیش و دیدم یه دریا معنی داره. دیگه عربیشو ول کردم و چسبیدم به فارسیش. بعد بیشتر نمازا میخونمش. امیدوارم که به این واسطه خدا بیشتر نگام کنه...

415

| پنجشنبه, ۴ ژانویه ۲۰۱۸، ۱۱:۵۶ ق.ظ

امروز اولین جلسه ترم زمستون رو تو آموزشگاه آقای مدیر شروع کردم. خوبیش اینه که پنجشنبه هاش صبحه و میتونم به باشگام برسم. خداکنه اونیکی جلسش هم یه جوری باشه که با باشگاه تداخل نداشته باشه و به کارای دانشگاه و باشگاه هم بتونم برسم. خوبی دیگش هم اینه که همه دخترن و منم احساس راحتی بیشتری باشون میکنم. سطحشم پایینه و خیلی وقت ازم نمیگیره. پولشم که به موقع آخر ترم پرداخت میکنن. برخلاف اونیکی آموزشگاهه که از اول مهر تا الان مجانی سواری دادم و هنوز یه قرون ندادن بهم...

دیشب ویندوز ۱۰ ریختیم رو لپ تاپ و اوضاعش خیلی بهتر شد. به جز نرم افزار مربوطه هیچی روش نصب نکردم. تو بگو حتی آنتی ویروس. نمیدونم مشکلی داره اگه نصب نکنم یا نه. استاد جان هم که دایورتم کرده به نمیدونم کجاش. از سه شنبه یا دوشنبه هرچی زنگ میزنم جواب نمیده. دیگه منم باش قهر میکنم بهش نمیزنگم. ولی بشینم مقاله اینا بخونم. میخوام مقاله دانلود کنم. اما چون لپ تاپ آنتی ویروس نداره میترسم به نت وصل شم. یه چند باری از حلم ران گرفتم منتها الان ارور از حلم میگیرم و از الان باید بزنم تو سر خودم و اون... عصرم رفتم باشگاه همه نواحیم دچار گرفتگی شده. دیشب نیم کیلو باقلوا خریدم خیلی خوب بود... 

فعلا لپ تاپ خوب شد هوام ابری نیس و راضیم :)

414.رمزی

| دوشنبه, ۱ ژانویه ۲۰۱۸، ۰۱:۴۹ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۱ ژانویه ۱۸ ، ۱۳:۴۹

413

| يكشنبه, ۳۱ دسامبر ۲۰۱۷، ۰۳:۳۸ ب.ظ

آقای مدیر! خیلی بیشعوری. خب من ناز کردم گفتم سرم شلوغه. میمردی بگی اشکال نداره باهات راه میایم؟ خب یه کلاس بهم میدادی دیگه. پشیمونم پشیمون....

فردا بهم زنگ بزن، خب؟

412

| يكشنبه, ۳۱ دسامبر ۲۰۱۷، ۱۲:۳۶ ق.ظ

دیروز یکی از فسقلیا بهم گفت میشه دستتو ببینم؟ فکر کردم میخواد لاکم رو ببینه. دستمو دادم دستش تا ببینه. یهو پشت دستمو بوسید. گفتم این چه کاری بود کردی؟ گفت آخه دوست دارم. کفتم منم دوست دارم و خودم رو هم قدش کردم و صورتشو بوسیدم. واقعا غش نکنم براش؟؟؟