آسِمـــــان می‌نویســـد...

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۰۲
    260
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۶/۰۵/۱۵
    265
  • ۱۵/۱۱/۱۶
    210
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264
  • ۱۷/۰۴/۲۳
    ...
  • ۱۵/۱۰/۳۰
    287
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
محبوب ترین مطالب
  • ۱۵/۰۷/۱۵
    263
  • ۱۶/۱۰/۰۴
    291
  • ۱۶/۰۴/۱۹
    240
  • ۱۵/۰۷/۳۰
    265
  • ۱۶/۰۱/۱۸
    228
  • ۱۶/۰۵/۰۳
    257
  • ۱۶/۰۴/۳۰
    254
  • ۱۷/۰۲/۰۷
    310
  • ۱۵/۰۷/۲۴
    264

۲۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

447

| جمعه, ۲ فوریه ۲۰۱۸، ۰۱:۵۹ ب.ظ

خب، طبق معمول یک سال بزرگتر شدم. 

امروز نشستم یادداشتهای سالهای گذشته تولدم رو خوندم.

بعضیها خیلی مختصر و مفید بود. اکثرا در واقع مختصر بودند. 

الان یادم افتاد که یک سری هم توی دفترهام یادداشت نوشته ام. بعد اونها رو هم میخونم.

اما یادداشتی هم امروز خواهم نوشت...

whiplash 2014

| جمعه, ۲ فوریه ۲۰۱۸، ۰۷:۱۴ ق.ظ

دیشب یهو هوس کردم فیلم ببینم. فیلم نزدیک دو ساعت بود. اولش موضوعشو خوندم گفتم اصلا جذاب نیس. ولی چون دکتر معرفی کرده بود گفتم نصفشو ببینم بقیشم فردا میبینم.

یه راهی پیدا کردم که فیلم بی زیرنویس حالیم شه اونم اینکه میرم قبلش نقدش رو میخونم. حالا فارسی یا انگلیسی. بعد در جریان داستان که قرار گرفتم رفتم سراغ فیلم. جذبم کرد. تا آخرشو دیدم و آخر شبی نشستم نقد دکتر رو روش گوشم دادم. فیلم خوش ساختی بود. خوشم اومد. حداقل یه کلمه یاد گرفتم. صب سر صبحونه یه جمله انگلیسی با یه لحن نیتیو از ذهنم گذشت. که فکر میکنم اثر فیلم زبان اصلی دیدن باشه. 

خوبیش اینه که اصلا فایل زیرنویس رو دانلودم نمیکنم که وسوسه هم شدم ندارم تا روشنش کنم!

445

| پنجشنبه, ۱ فوریه ۲۰۱۸، ۱۲:۴۷ ب.ظ

دیگه حتی سوهان بستنی هم راضیم نمیکنه :(

444

| پنجشنبه, ۱ فوریه ۲۰۱۸، ۰۳:۳۲ ق.ظ

یکی از ادا اطوارایی که خیلی بدم میاد ازش ادای خیلی مفید بودن و کمکی بودنه.

مثلا این که یکی مهمون داره من برم خونش کمکش. اینقدر بدم میاد از این کارا بکنم.

حالا اگه طرف خودش ازم بخواد فرق داره. شاید با کمال میل برم.

اما اینکه خودم برم بگم کار بده بکنم و کمک و این صحبتا نه، اصلا آدمش نیستم.

شاید یکی از دلایلش اینه که اصلا آدم تر و فرزی نیستم و ممکنه گند بزنم تو همه چی.

واسه همین بیشتر ترجیح میدم دور وایسم. خیلی دوووور :)

443

| پنجشنبه, ۱ فوریه ۲۰۱۸، ۰۱:۰۸ ق.ظ






دوشنبه؟ هیچی الکی ولچرخی. سه شنبه هم خیلی یادم نیس. بعد از آموزشگاه رفتیم با سین بیرون که اونم اینقدر مارک لباس و کفشش رو تو چشمم فرو کرد. نمیدونم این بشر چرا اینجوررررری شده آخه! بسم الله! 

دیروز زنگ زدم اوستا که جواب نداد. فدای سرم. دیگه هم هیچی ندارم که بخونم. امروز اما صبح نم نم دل انگیزی بود. مجبور بودم ۸ بیدار شم و به کلاس بروم. اما شاگردا سر وقت نیومدن و خوابم حروم شد. بنابراین گفتم روزایی که بعداز ظهریم زودتر بیان. چه کاریه خب الکی از خوابم بزنم!

خلاصه که ۲۵ دیقه ای نگهشون داشتم و تا جی بهشون یاد دادم. خوابم میاد. دلم میخواس برم تو تختم و بخوابم. هر چند تختم فنراش میره تو کتف آدم :|

خولاصه الان نمیدانم چه کنم. باید یه مقاله ای چیزی پیدا کنم. هیچی تو دست و بالم نیس.

امضا: خوابالو

442

| دوشنبه, ۲۹ ژانویه ۲۰۱۸، ۰۷:۵۴ ق.ظ

بیا! نرم افزارمم هنگ کرد. سگ تو این شانس :|

میخواستم بگم از دیروز تا حالا هی کار فرهنگی کردم :|

دیروزکه فیلم دیدم. امروزم کتابمو تموم کردم.

بازم فیلم دانلود میکنم.

برنامه بچینم هر ماه فیلم ببینم و کتاب بخونم. این چه وضعشه آخه.

کار علمی هم که یوخ...

*اه از اسم گلبو که انتخاب کردم بدم اومده :(

**دلم میخواد یه مدت برم یه شهر دیگه زندگی کنم. خسته شدم :)

۴۴۱

| دوشنبه, ۲۹ ژانویه ۲۰۱۸، ۰۴:۳۱ ق.ظ

اون نمیفهمه

که منم بغض میکنم

غصه میخورم

دلتنگ میشم

و 

اشک میریزم

تنها

تو خلوت خودم...

فیلم دیدن من :|

| يكشنبه, ۲۸ ژانویه ۲۰۱۸، ۰۵:۲۳ ق.ظ

دقیقا چهل دقیقه پیش تصمیم گرفتم یه فیلم نگاه کنم، با کیف کوک! دیدم درایور صدام حذف شده. چهل دقیقه جون کندم تا شانسی دگمه آپدیتشو زدم و راه افتاد. دیگم ریستارتش نمیکنم :|

439

| شنبه, ۲۷ ژانویه ۲۰۱۸، ۰۱:۴۸ ب.ظ
خدایی پی امهای عشق و دوست داشتن و قلبی که برام میفرسته رو اعصاب و روانم میره. اما کظم غیظ میکنم و هیچی جوابشو نمیدم. درسته وقتی پیامشو میبینم هزار بار با خودم میگم جون مادرت جون عزیزانت دست از سرم بردار بکش بیرون یا هرچیز دیگه ای. اما هیچی نمیگم. شاید برداشت میکنه که ناز میکنم براش. اما سر شدم. یعنی از اینکه میبینم میتونم زندگیمو تغییر بدم دلم میسوزه که مث یه زن خونه دار بچه بغلی که تو تصورات اون از منه ادامه بدم. یه زن وابسته که برای خالی نبودن عریضه این آموزشگاه به اون آموزشگاه میدوعه که بگه من مستقلم. من تو جامعه ام. اماتصور من از خودم همیشه یه دخترجوون سرحاله که دکترای این رشته خفنشو داره و دانشجوهاشو راهنمایی میکنه. دلم میخواد یه کسی بشم. نه اینکه بشینم خونه. والا

438

| شنبه, ۲۷ ژانویه ۲۰۱۸، ۱۲:۱۱ ب.ظ

بعضی پدر مادرا واقعا انن. یهو میان و همه حمال گری ها و بی مسئولیتی ها و لاابالی گری های طفل تنه لششون رو میندازن گردن معلم و در نهایت رذالت لیچار بار اون معلم میکنن که کل خستگی سالهای تدریس به تن آدم میمونه. اینقدر به حلال بودن پولی که تو این راه میگیرم فکر میکنم که به نظرم الان از گوشت سگم حرومتره :|

خدا نگذره ازش که شک به جونم انداخت. من وظیفمو انجام میدم اونم تنه لش واسته سر بچه لش تر از خودش تا درس بخونه. همشون یه مشت مفت خور عوضین که از خودشون مفت خور تر پس انداختن و دارن تحویل اجتماع میدن:|